روزهای خاردار/ خاطرات آزاده محمد جواد میانداری
به گزارش نوید شاهد از زنجان، کتاب " روزهای خاردار" در 215 صفحه و در قالب عناوینی چون پایان کودکی، امدادگر، مجنون تا چهارزبر، آخرین پنجشنبه رفتن، روزهای خاردار، از پرنده تا پریدن و ضمائم تدوین شده است.
برخی از ویژگیهای این کتاب به شرح زیر است؛
تدوین و نگارش: فاطمه شکوری
انتشارات: غواص
چاپ: 1394
موضوع: جنگ ایران و عراق – اسارت
در بخشی از این کتاب آمده است:
چشم که باز کردم، نارنجک بدون ضامن هنوز توی دستم بود. اگر موقعی که خواب بودم نارنجک از دستم میافتاد با آن همه خمپاره که در اطراف ما بود، همگی پودر میشدیم اما خواست خدا بود که این اتفاق نیفتد. در تاریکی سنگر دستم را رو زمین کشیدم و یک سوزن خمپاره برداشتم و به محل ضامن نارنجک انداختم و آن را روی زمین گذاشتم. ساعتم را نگاه کردم، چهار صبح بود. طعم خون تا گلویم رسیده بود. صدای ناله گاه و بیگاه دوستانم به من میفهماند هنوز زندهاند. از شدت درد و خونریزی دوباره چشمهایم بسته شدند. به علت خونریزی نمیتوانستم چشمهایم را باز نگهدارم. در آن شرایط، خواب و بیهوشی چه مرهی خوبی بودند برای دردها و آلام درونم دردهایی که هر کدام به تنهایی کافی بود تا عنان از کف انسان رها کند.
حضور عراقیها در اطرافمان حتی این آرامش موقت را هم از من میگرفت. با وضعیت بدی که برایمان پیش آمده بود، حال من بهتر از بقیه بود من باید حواسم بود و از آنها دفاع میکردم. خودم را به بیرون سنگر کشیدم و بیرون را نگاه کردم. کسی نبود. آسمان را نگاه کردم. ماه درشتتر بود و پرنورتر از همیشه میتابید. فکر کردم شهید میشوم و این خلسه قبل از شهادت است. .......