تلاشهاي خيرخواهانه او در ميان مردم زبانزد بود
بت است بر جريده عالم دوام ما
(سنگ نوشته مزار شهيد محمود ربي)
آن همه محبت در آن همه صلابت آن همه لطف در آن همه سختي آن همه زيبايي در آن همه استحكام آن همه آرامي در آن همه شتاب آن همه صبر در آن همه بيقراري آن همه عشق و فضيلت و صداقت در آن همه عصيان و خروش و شهادت و آن همه اوج و فراز و نشيب در آن همه سكوت و خاموشيِ كلماتِ محصور در سطور و صفحات شايد دلهايمان را بشكند و درس آموز مكتب آن ها قرار دهد كه به قله رفيع معنويت و تقوا رسيده و چنين گمنام زيسته و ميزيند. آنان در ملكوت اعلي از چنان آوازهاي برخوردارند كه اذهان ما از درك آن عاجز و ناتوان است گويي مصداقي بر اين سخن شيخ اجل هستند كه:
اي مرغ سحر عشق ز پروانه بياموز
كان سوخته را جان شد و آواز نيامد
اين مدعيان در طلبش بيخبرانند
كان را كه خبـر شد خبري باز نيامد
محمود، شقايق سرخ ديگري است كه در سرسبزترين فصل زندگي پژمرد تا نهال انقلاب عشق شكوفا شود. او حيات سبزش را در آبان 1335 آغاز كرد و جادههاي حوادث را به سوي شهر عشق پشت سر نهاد. شهيد شاهد، جوان نهال سرسبزي در محله شناط ابهر جوانه زد و سر به آسمان كشيد.
در دامن پرمهر مادر و زير سايه كار و تلاش پدر در شش سالگي به مكتبخانه رفت و به خاطر استعداد و علاقه سرشارش در مدت كوتاهي قرآن را فرا گرفت و از همان دوران طفوليت به همراه پدر و برادرش همواره در نمازهاي جماعت شركت ميكرد. در سال 1342 وارد دبستان و سال 1347 وارد راهنمايي و سال 1350 وارد مقطع دبيرستان گرديد و سال 1354 ديپلم طبيعي خود را از دبيرستان پهلوي (شريعتي فعلي) ابهر اخذ نمود.
شهيد ربي نسبت به اطرافيان خود بسيار مهربان و متواضع بود. اوقات فراغت خود را با مطالعه كتاب و شركت در جلسات قرآني كه توسط شيخ شعبان نادري آموزش قرآن و جلسات آموزش احكام ديني تشكيل شده بود شركت كرده و ديگران را نيز تشويق و تبليغ به شركت در آن جلسات ديني و مذهبي ميكرد.
او در سال 15/12/1354 به خدمت سربازي رفت و دوره احتياطش را نيز از 5/7/59 تا 5/1/60 با موفقيت سپري نمود.
ايشان در آبان 1357 وارد آموزش و پرورش ابهر شد و در قسمت كارگزيني مشغول فعاليت گرديد. همچنين در بنياد مسكن با يكي از هم رزمان شهيدش بنام شهيد قربان حاج حسني فعاليت ميكرد و با همكاري ديگر اعضاي بنياد مسكن در تأمين و تعمير خانههاي افراد فقير و مستضعف تلاش قابل ستايشي داشت.
پدر شهيد در اين زمينه ميگويد: ايشان عادت داشتند هرگاه حقوقي را ميگرفتند با آن لباس، برنج و... ميخريدند و به خانوادههاي فقير ميدادند و ايشان حدوداً مسئوليت مراقبت و نگهداري از 6 پيرزن را بر عهده داشتند. حتي به 4 تا از منازل آن ها آب شرب هم كشيده بودند و زماني كه ميخواست به جبهه اعزام شود از من خواهش كرد تا به منزل دو نفر ديگر باقي مانده آب بكشم كه به وصيت ايشان عمل نمودم.
ماجراي عقد ايشان از زبان پدر شهيد
در تاريخ 29/3/1361 ريش سفيدان شناط را جمع كرديم. در منزل ترتيب شام را داديم و ميهمان ها را هماهنگ كرديم كه به غذا لب نزنند تا موقعي كه براي او عقد جاري كنيم و ايشان هم مجبور شدند قبول نمايند. 6 روز مانده به ماه مبارك رمضان براي بار چهارم به جبهه رفتند و قرار بود بعد از بازگشت از جبهه مراسم ازدواج برگزار گردد كه مفقود گرديدند و 13 سال ما چشم به راه بوديم كه يادگارهايي از او در تاريخ16/8/1374 به دستمان رسيدکه با حضور انبوه مردم حزب الله تشييع گرديد.
اعزام به جبهه
او كه گوش به فرمان امام امت و عامل به دستورات بود با شروع جنگ تحميلي در تاريخ 5/7/1359 در سخت ترين شرايط جنگ رو به جبهه نهاد. همچنين در غائله كردستان به منظور ياري رساندن به برادران كُرد و سركوبي گروهكهاي ضد انقلاب دمكرات به اتفاق تني چند از برادران دلاور و انقلابي به كردستان اعزام شد و در جبهههاي نبرد حق عليه باطل با رشادت تمام در خطوط مقدم با دشمنان ملك و ملت جنگيد و پس از شش ماه رويارويي با دشمن زبون به شهر خود برگشت.
هنوز سه ماه از مراجعت اين عاشق پاكباخته نگذشته بود كه دوباره دلش هواي جبهه كرد. در بيست و ششم تير ماه 1360 به اتفاق چند تن از برادران حزب الهي از جان گذشته عازم جبهه شدند. در اين سفر افتخارآميز بود كه به سختي زخمي شد و جراحتش به اندازهاي شديد بود كه چند ماه در بيمارستان هاي تهران و چند ماه هم در منزل بستري شد.
روزهايي كه او در منزل بود بايد استراحت ميكرد ولي از فرط علاقه به امام و انقلاب به كمك دو چوبي كه در زير بغل داشت همواره در مجالس و نمازهای جماعت عاشقانه شركت ميكرد و با همان وضعيت ناگوار باز هم براي خدمت به مردم و انجام وظايف اداري در محل كار خود حاضر ميشد.
در موقعيتي كه هنوز زخم پايش خوب نشده و بهبود نيافته و در زماني كه تلاشهاي خيرخواهانه او در ميان مردم زبانزد خاص و عام شده بود شوق لقاء محبوب ازلي بار ديگر او را از خود بيخود و به راه عشق الهي دعوت كرد. عاشق پاكباز در مورخ 26/4/61 به جبهه اعزام شد و با شركت در حمله رمضان در منطقه شلمچه در تاريخ 7/5/61 همچون كبوتري خونين بال به سراي دوست به پرواز درآمد و به وصال يار خرسند گرديد و مفقودالاثر گرديد و پس از سيزده سال پيكر مطهرش پيدا شد و در مزار شهداي شناط به خاك سپرده شد.
وصيتنامه شهيد محمود ربي
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله وانا اليه راجعون
« اللهم اجعلني من جندك فان جندك هم الغالبون»
خداوندا مرا از لشكريان خود قرار ده بدرستی كه لشكريان تو پيروزند.
امام خميني: « ما بايد قدرت اسلام را به ابرقدرتها بفهمانيم»
با درود به روان پاك پيامبر گرامي اسلام حضرت محمدبن عبدالله 6كه از جانب خداوند متعال براي راهنمايي بشر از ظلم و تاريكي به سوي نور الهي مبعوث شد و با درود بر امامان معصوم وتنها ذخيره اله آل محمد6و فاطمه اطهر (س) حضرت مهدي موعود(عج) كه جهان در انتظار ظهورش جهت برپايي قسط و عدالت لحظه شماري ميكند.
و با درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي و بنيان گذار جمهوري اسلامي امام خميني كه با اتكال به نيروي لايزال الهي و قيام امت اسلامي اسلام را زنده نموده و برای جهان به ارمغان آورد و با درود به روان پاك شهداي انقلاب كه عاشقانه با ايثار قطرات خون خويش را فداي اسلام و رهبر كبيرانقلاب نمودند باشد كه خداوند توفيق ادامه راه شهدا را به ما عنايت فرمايد.
و با درود بر امت شهيدپرور و هميشه در صحنه كه با فداكاري و استقامت و صبر خود و با از دست دادن عزيزان خود حقانيت اسلام را ثابت نموده و توفيق سعادت زندگي کردن در سايه اسلام را يافتند.
و با سلام بر پدر و مادر عزيزم كه عمري را براي پرورش من گذرانيدند و از شما تشكر ميكنم و اميدوارم خداوند اجر عظيم به شما عنايت فرمايد و اما از اينكه من نتوانستم جبران محبت و خوبيهاي شما را بكنم از شما معذرت ميخواهم و اميدوارم كه مرا ببخشيد.
از آن جايي که بشر هميشه در معرض آزمايش درگاه احديت بوده و اميد است خداوند متعال چنان نيرو و ايماني به ما عطا فرمايد تا در هنگام روبرو شدن با دشمن و مبارزه با نفس از عهده امتحان الهي برآييم و به همان مفهوم خليفه الله بودن برسيم و امروز ما در موقعيت از بحران زمانی قرار گرفتهايم كه اسلام احتياج به ايثار خون و فداكاري دارد و من هم به خودم وظيفه دانسته و به « هل من ناصر ينصرني» امام امت لبيك گفته و به جبهه جنگ اعزام شدم تا شايد بتوانم با ايثار قطره ناقابل خون خود دين خود به اسلام عزيز ادا كرده باشم.
چون من در پيشگاه احديت و امام بزرگوار شرمندهام كه نتوانستم خدمتي به اسلام بكنم و اميدوارم كه خداوند گناهان و اشتباهات گذشته مرا مورد عفو درگاهش قرار داده و در ادامه راه شهدا مستدام بدارد.
و اما پدر و مادرم! مبادا با از دست دادن يک فرزند خود كوچك ترين احساس ناراحتي و يأس به خودتان راه دهيد چون همه ما مديون اسلام و رهبر هستيم که خداوند ما را نخواهد بخشيد زيرا خداوند حال و هيچ قومی را تغيير نمی دهد مگر آن که خود قوم قيام کنند و سرنوشت خود را تغيير دهند و هر چند عمری را در جهالت گمراهی بسر بريم لا اقل شكر زندگي كردن در سايه اسلام را با از دست دادن فرزند خود غنيمت بشماريد و به گروهكها و ابرقدرتها ثابت كنيد كه اسلام دين زندهاي است و شكست براي اسلام مفهوم ندارد و آمادهايم هستي خويش رادر راه حکومت زير سايه پرچم توحيد « لااله الاالله» فدا نماييم.
از اوامر امام امت پشتيباني كنيد زيرا امام عين اسلام است عين علي(ع) است و نايب به حق امام زمان(عج) است زيرا اگر كوچك ترين غفلتی و سستي در انجام وظايف كه از جانب رهبر صادر ميشود بكنيم، مورد غضب و خشم درگاه احديت واقع شده و عذابي بزرگ در انتظار ماست و برادر و خواهر و امت حزب الله! ادامه دهنده خط سرخ شهيد مظلوم بهشتي و ديگر شهدا و روحانيت اصيل بوده و بيش از پيش ماهيت اسلامی حزب جمهوری اسلامی را به دنيا بشناسانيد.
چون برای ادامه راه خود که همان راه اسلام است و استقرار حکومت الله احتياج به تشکيلات داريم و تا می توانيد به خانواده های شهدا در نمازها و عبادتهاي خود براي تعجيل در فرج آقا امام زمان (عج) و طول عمر رهبر كبير انقلاب و پيروزي رزمندگان دعا كنيد.
چون دعاهاي خالصانه شماست كه رزمندگان را به پيروزي ميرساند. مساجد را خالي نكنيد كه مساجد سنگر است و از ارسال كمك به مناطق جنگي و جنگ زدگان دريغ ننماييد.
در پايان اگر جنازهام به دستتان رسيد روي كفن حديث قدسي « من طلبني و جدني...» را بنويسيد و در روي سنگ مزارم بنويسيد: « خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار» و مرا در كنار هم سنگرم شهيد اميني دفن نماييد.
اللهم ارزقني
توفيق الشهاده محمود ربي 29/4/61
منبع: کتاب مردان آفتاب