اگر شهيد شوم افتخار كنيد
پس از عمري غريبي و نهـاني
خدا ميخواست در غربت نماني
از آن سـرو سـر افـراز تـو آخر
پـلاكي بـازگشت و استـخـواني
(سنگ نوشته مزار شهيد جمشيد پيرجان)
چه بگويم از مردان بزرگ مرداني كه در لحظههاي شيرين عمر خويش از وظيفه خود درنگ نكردند. دلير مرداني كه در تمام عمر شان كمر خدمت به اسلام و مردم بسته بودند و به جز آن چيزي در سر نميپروراندند.
مبارزاني سلحشور كه از همه چيز خودگذشتند و آنچه داشتند بر طبق اخلاص نهادند و با پاي خويش به قربانگاه رفتند به همه چيز دنيا پشت پا زدند هر چند كه داراي اهل و عيال و فرزند بودند. از جمله مجاهدان اين صحنه كارزار، شهيد جمشيد پيرجان بود.
با آغاز بهار همراه با شكوفههاي درختان در اولين روز بهاري 1335 پنجمين فرزند خانواده به دنيا آمد. جمشيد در يك خانواده مذهبي و معتقد به اسلام و اهل بيت، تربيت يافت تا روزي لبيك گوي امام راحل1 باشد و نداي او را با جان خويش جواب دهد.
پس از سپري شدن دوران كودكي، مقطع ششم ابتدايي را در سال چهل و نه و دوران راهنمايي را در بزرگسالان رازي در سال پنجاه و هشت به اتمام رساند. شهيد پيرجان از تاريخ 15/7/54 تا 15/7/56 دوره سربازي خود را در نيروي دريايي "سيرجان كرمان "سپري کرد.
همچنين پس از پيروزي انقلاب اسلامي دوره احتياط را از 5/7/59 تا 15/1/60 در بيرجند به پايان برد. پس از دوران سربازي در سال 56 به عنوان متصدي خدمات عمومي در آموزش و پرورش شهرستان ابهر استخدام و پس از دريافت مدرك سوم راهنمايي در امور دفتري دبيرستانِ شهيد باهنر مشغول خدمت شد.
اعزام به جبهه
از آنجايي كه روح بلند آسماني او نميتوانست اسير جسم خاكي او باشد و روحش ميل پرواز به سوي نور داشت به همراه خيل مشتاقان و عاشقان شهداي كربلا و حماسهآفرينان عاشورا، راهي جبهههاي دفاع مقدس گشت تا با خون مطهرش از آرمان هاي الهي نظام نوپاي انقلاب اسلامي و اسلام پاسداري كند. او سه مرتبه عازم مناطق عملياتي جنگ شد و در عمليات محرم به عنوان بسيجي در خدمت رزمندگان اسلام بود. پس از پايان اين حمله جهت ديدار خانواده و دوستان به شناط برگشت در حالی که از لحاظ روحی معنويت خاصی پيدا کرده بود. به گفته همسرش: « اصلاً شب و روز نميشناخت تمام فكر و انديشهاش جبهه بود.
همانند مرغي اسير آرزوي پرواز داشت. با وجود اين كه محلِّ سكونت مناسبي نداشتيم و در حياط سرايداري دبيرستانِ شهيد باهنر ساكن بوديم و پيوسته از اين لحاظ در مضيقه بوديم و اين موضوع او را نگران كرده بود ولي لذايذ معنوي ايشان را از لذايذ مادي و تعلّقات دنيوي رها ساخته بود و بار ديگر مانندكبوتر عاشق ميل به پرواز به سوي جبهههاي مملو از عاشقان امام زمان(عج) كرد تا پيام ايثار و گذشت را در جمع آنان زمزمه كند».
وي با رضايت همسرش خود را مهياي اين سفر نمود و پس از پنج سال زندگي مشترك آخرين وداع او با خانواده صورت پذيرفت و به همراه دستهاي از كبوتران سفيدِ حرمِ عشق، رهسپار منطقه جنگی گرديد تا مظلوميت خود و انقلاب اسلامي را به دنيا اعلام كند.
در اسفند ماه سال 1362 در عمليات خيبر سلاح آر پي جي بر دوش گرفت و رفت تا قلب زر و زور را نشانه رود و بار ديگر با امام عزيز تجديد بيعت كند كه سفير گلوله از جانب بدترين مخلوقات روي زمين بر او نشانه رفت و روح بلند پرواز او را به اوج آسمان ها بُرد. اما افسوس كه قد بلند رعناي او بر تلّي از خاك مفقود گرديد و پس از سالها انتظار در تاريخ 13/4/76 يادگارهايي از او به آغوش خانواده بازگشت و خاك سپاري شد.
نامه شهيد به خانواده (يازده روز قبل از شهادت)
« .... من الان در جبهه حق عليه باطل هستم. با كفر ميجنگم. علي جان و رضا جان اگر شهيد شوم افتخار كنيد. خوشحال باشيد كه در راه خدا شهيد ميشوم... بايد گفت كه ما اصلاً براي اين انقلاب اسلامي سرمايهاي به جز خون شهدا نداريم...»
جان هاي جهانيان به لب آمده است
جــان در پي حق داوطلب آمــــده است
جمهوري اسلامي ما در اين قـــرن
فجري است كه در ظلمت شب آمده است
... پروردگارا تا نبخشيدي ما را از دنيا مبر و ادامه دهندگان شهداي اسلام قرار بده. يا حسين آمديم.
والسلام.
وصيتنامه شهيد جمشيد پيرجان
بسم الله الحمن الرحيم
بنام خداوند بخشنده مهربان
ولا تقولوا لمن يقتل في سبيل ا... اموات بل احياء ولکن لا يشعرون
البته نپنداريد كه شهيدان راه خدا مردهاند بلكه زنده حيات ابدي شدند و در نزد خدا مغتنم [متنعّم] خواهند بود. درود بر امام امت و امتِ امام خميني بتشكن زمان رهبر مستضعفان.
سلام بر شهيدان و سلام بر خانوادههاي شهيدان و سلام بر معلولين و مجروحين و خانوادهاي آن ها كه از فرزندانشان گذشتهاند و سلام بر شما برادران و خواهراني كه راه اين شهيدان را ميپيماييد و سلام بر شما اي مردم حزباله و سلام بر حسينبن علي(ع) اي مردمِ غيورِ مسلمان اي برادران و اي جوانان بپا خيزيد. ن
داي "هل من ناصر ينصرني" خميني را لبيك گوييد كه فردا خيلي دير است و نگذاريد با دسيسههاي داخلي و خارجي و با توطئههاي منافقينِ وابسته به شرق و غرب مملكتتان، اسلامتان، قرآنتان و شرفتان، خداي نكرده به خطر بيفتد. واقعاً ننگ است براي ما كه بنشينيم در خانه، دشمن به ما حمله كند و ما ساكت باشيم. به خدا قسم اين عزيزاني كه از همه زندگيشان گذشتن براي رضاي خدا و دفاع از خاك اسلاميمان كردند.
برادران مسلمان گذشت آن زماني كه در خفقان بوديم و فكر ميكرديم با بر پا كردن محرمهاي حسيني مسلمان هستيم و راه حسين را ادامه ميدهيم. براي ما شعار بود و بعداز اين بايد عملاً نشان دهيم كه طرفدار حسين(ع) هستيم و ديگر شعار نيست و از كشته شدن نترسيد. مومن و مسلمان نبايد از مرگ ترسي داشته باشد.
آرزوي شهادت كنيد. شما مرگ را دوست بداريد خداوند هم شما را دوست ميدارد و بترسيد از آن روزي كه قيامت به پا شود و ما را به محكمه الهي بياورند و نتوانيم جواب گوي شهيدان باشيم و نگذاريد چهره حقيقي قيام حسين و نايبش امام خميني فراموش شود. « لااله الاالله» شعار آزادي اسلام است. اسلام با اين شعار تمام شعار بت هاي ساختگي و منافقين را نابود ميكند. برادران حمايت كنيد از انقلاب. انشاءالله به پيروزي نهايي خواهيد رسيد.
در پايان از پدرم و مادرم و برادرانم و خواهر عزيزم و از تمام فاميلان و برادران و همشهريان انقلابي عزيز ميخواهم اين جانب را بخشيده و هر گونه بدي ما را به نيكيهاي خود فراموش كنيد. پشتيبان ايران خداست. هرگونه خيانت و تجاوز نابود خواهد شد انشاءالله.
برادرانم مرا در وطنم درمحلم در پيش شهداي خود دفن كنيد. ميبخشيد كه زياد وقتتان را گرفتم و اين دعا را براي همگي ادامه دهندگان شهداي اسلام خواستارم.
اللهم ارزقني التّجا فی عن دار الغرور و الا نابه الي دارالخلود و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت.
خدايا روزيم كن كنارهگيري از خانه فريب را و بازگشت به خانه جاوداني و آمادگي را پيش از فرود آمدن فوت (اجل) خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.
"مورخه 27/11/ 62 وفات حضرت زهرا 3 بر امام زمان و نايبش امام خمينی تسليت می گويم"
جمشيد پيرجان
منبع: کتاب مردان آفتاب