یادی از شهيد فريد دارايي
كمال عشق چو مه تابد از كلام
مقام لايتناهي بود مقام شهيد
(سنگ نوشته مزار شهيد فريد دارايي)
شاعر امروز ايراني ميتواند يك بار ديگر همانند فرزانه طوس مثنوي حماسه بسرايد و اين بار قهرمان شعرش نه رستم دستان كه شهيد بزرگواري چون فريد دارايي باشد. ميتواند مثنوي معنوي را جاني دوباره بخشد و تمثيلها را از صحنه نبردي انتخاب كند که كمترين بها و بهانه اش خون و جان است. عارف فرزانه ايراني امروز ميتواند تذكره الاوليايي ديگر با مضمون اين شهيدان والا مقام به رشته تحرير درآورد.
ميتواند بوستاني ديگر بسرايد و گلستاني نو بيافريند و اسرار التوحيد را تفسيري ديگر نمايد. مفسر و اهل علم ما ميتواند يك بار ديگر مقام مولا علي(ع) را در نهجالبلاغه نصبالعين خويش قرار داده معناي كلام حضرتش را اين بار در چهره معصوم بسيجي شهيدي جستجو كند كه ره صد ساله را يك شبه پيموده است، آن جا كه ميفرمايد: « امواج علم بر اساس حقيقت ادراك و بصيرت آن ها هجوم برد و به يك باره آنان را احاطه نمود و جوهره ايمان و يقين را به جان و دل خود حس كرد و آنچه را خوش گذران ها سخت و ناهموار داشتند نرم و ملايم و هنجار انگاشته و به آنچه جاهلان از آن در وحشت و ترس بودند انس گرفتند.
فقط با بدن خاكي خود همنشين دنيا شدند با روحهايي كه بر بلندترين قله از ذِروه ی قدس عالم ملكوت آويخته بود. ايشانند در روي زمين جانشينان خدا و داعيان بشر به سوي دين خدا.
آه! آه! چقدر اشتياق زيارت و ديدارشان را دارم!»
به راستي آيا مولا مشتاق ديدار جواناني نيست كه به عشق مولا از همه چيز خود گذشتهاند تا دين خدا را ياري رسانند؟
طفـيل هستـي عشـقـند آدمـي و پــري
ارادتـي بـنـمـا تـا سـعادتــي بـبـري
بكوش خواجه و از عشق بينصيب مبـاش
كه بنده را نخرد كس به عيب بيهنري
مي صبوح و شكر خــواب صبحدم تا چند
به قدر نيم شبي كوش و گريه سحري
پدر شهيد فرزندش را اين چنين ميشناساند: « فريد سومين و آخرين فرزند خانواده در 28 بهمن سال چهل و يك در يكي از شبهاي ماه مبارك رمضان به دنيا آمد. بچهاي بود كاملاً طبيعي، سالم، باهوش و با استعداد. دوره ابتدايي را در دبستان دكتر خانعلي و راهنمايي را در مدرسه كوروش كبير (چمران- رضايي كلج فعلی) و دبيرستان را در دبيرستان شريعتي و اميركبير و از اول سال تحصيلي 62 در كلاس سوم نظري دبيرستان شبانه منتظري مشغول تحصيل بود.
از 15 سالي فرايض ديني خود را با علاقه تمام آن جام ميداد و اولين مبلغ ديني وي كه او را وادار و علاقمند به دين و اسلام كرد معلم ارجمند آقاي خسروي بود كه خدايش سلامت و موفق بدارد و بعد از انقلاب نيز اين روشنايي در مغز او بيشتر شد و اغلب روزها را روزه دار بود و روز به روز به انقلاب و اسلام و رهبر عالي قدرش علاقمندتر شده و رفته رفته خود را در برابر آن مسئول و متعهد احساس ميكرد تا اينكه فعاليت خود را در نهضت كه هر چند در اول خيلي ناچيز بود شروع كرد و به تدريج تمام اوقات بيكاري و چند شب را در هفته وقف فعاليت و نگهباني هاي شبانه نمود در سالهاي 61 و 62 كمتر در خانه پيدا میشد.
اكثراً در نهضت و در مسجد و در خانه شهدا بود و مدتي هم به جاي يكي از دوستانش كه به جبهه رفته بود مشغول تدريس در يكي از كلاسهاي نهضت سوادآموزي بود. تا اواخر آبان 62 که در نهضت سواد آموزی استخدام شد تمام فعاليت هايش فی سبيل الله بود و تمام روز و گاهي شبها هم در آن جا مشغول فعاليت بود و به درس كمتر ميرسيد.
بعد از شروع جنگ تحميلي بارها از ما خواسته بود كه اجازه بدهيم به جبهه برود ولي به علت گرفتاريهاي خانوادگي و اينكه برادرش نيز به شغل شريف پاسداري در جبههها مشغول بود موافقت نمي كرديم تا اينكه در اواخر آذر سال 62 در اين مورد بيشتر اصرار ورزيد و ما نيز در اين موقعيت خود را مسئول ميديديم و با خواسته او موافقت نموده و در روز شنبه چهارم ديماه 62 او را به همراه ساير جوانان مبارز و حق جوي به جبهه اعزام داشتيم.
او با روي گشاده و با قلبي پر از عشق و ايمان به خداوند و امام بزرگوار و ميهن پاي در اين راه گذاشت و با تبسم هميشگي كه بر لب داشت از خانواده خداحافظي كرد و رهسپار جبهه ها شد. بعد از يك ماه و نيم به مرخصي آمد و در عرض يك هفته به ديدن تمام فاميلها و دوستان و آشنايان رفت و از همه حلاليت طلبيد و در 27 بهمن دوباره راهي جبهه جنوب شد. فريد به تصديق تمام دوستان و آشنايانش جواني بود خداشناس، بسيار متواضع، خوشرو و خندهرو. نماز روزانه و نماز جمعههايش قطع نميشد.
هميشه با وضو بود. او عاشق امام عزيزش بود و به رهبر عالي قدرش عشق ميورزيد تمام فرمايشات او را به جان دل ميخريد و به سخنرانيهاي حجت الاسلام والمسلمين آقاي قرائتي بيش از حد علاقمند بود و آن ها را ضبط ميكرد و كتابهاي شهيد مطهري و شهيد دستغيب را مطالعه ميكرد در خانه با همه مهربان بود و به افراد پير و مستضعف بسيار محبت و كمك ميكرد.
همچنان كه مادربزرگش نتوانست فقدان او را در خانه تحمل كند و 9 روز بعد از شهادت فريد فوت كرد. اگر چه فريد در مقابل شهداي اسلام ناقابل بود ولي بهترين فرد اين خانواده بود كه در راه اسلام و دين و قرآن خود را فدا كرد ما به وجودش افتخار ميكنيم و به راهي كه رفته است سر تعظيم فرود ميآوريم و از خدا ميخواهيم كه اين قرباني را از خانواده ما بپذيرد و با شهداي كربلا محشور فرمايد. انشاءا...»
آقای حاج اکبر ميانداری ازدوستان شهيد:" در نهضت سواد آموزي ما براي دوستان درس اخلاق داشتيم و درباره صفات منفي و رذايل اخلاقي به صورت موضوعي بحث مي كرديم و در جلسه قرار بود هر كس دير بيايد و بد قولي كند براي هر دقيقه پنج ريال به صندوق مخصوص محرومين بريزد و برنده كسي بود كه به آن صندوق هيچ پولي نريخته باشد.
جالب اين جا است كه شهيد فريد از جمله افرادي بود كه كمتر به آن صندوق پولي ريخته بود چرا كه خوش قولي و وفاي به عهد در او نهادينه شده بود. خاطره ديگر من مربوط به زماني است كه جنگ شروع شده بود ما به اتفاق ديگر دوستان در پايگاه بسيج نهضت سواد آموزي همكاري داشتيم. شب ها نگهباني مي داديم.
شهيد فريد دارايي دوره متوسطه را مي گذراند و از طريق خانواده و ديگران تشويق به ادامه درسش مي شد. من با ايشان صميمي بودم به او گفتم وظيفه شما درس خواندن است ايشان وقتي كاسه صبرش لبريز شده بود به من گفت: اكبر آقا مي ترسم از كاروان شهادت عقب بمانم و دينم را در برابر جنگ تحميلي ارائه نكرده باشم.آری او که دل باخته شهادت بود وقتي براي اوّلين بار راهي جبهه شد حضرت حق او را طلبيد و به آرزوی خود رسيد."
سرانجام اين شهيد عزيز در سال 1362 درحالي كه مسئوليت پيك گردان امام حسين(ع) (مصطفی بهراميون؛ دوست شهيد و جانشين گردان وليعصر(عج) در عمليات خيبر) را داشت در منطقه جزيره مجنون بر اثر اصابت تركش به سر، خون پاكش را نثار انقلاب اسلامي نمود و در جوار رحمت الهي سكني گزيد.