نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - حمید
معرفی فرماندهان استان زنجان
شهید حمید احدی از فرزند خود چنین می گوید: یکی از درگیری‌های ذهنی او این بود که چرا برخی از هم‌سن و سالانش به جبهه نمی‌روند و هیچ وقت مستقیم وارد عمل نمی‌شود بارها از من خواست که مادر برو و با خانواده‌اش صحبت کن اینها باید به جبهه بیایند.
کد خبر: ۴۴۶۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۲

معرفی کتاب
سهم من از چشمان او روایت تجاوز عراق به خاک ایران است که از دید یک دیده¬بان روایت می شود. این دیده بان یک جوان همدانی به نام حمید حسام است که جنگ و دفاع مقدس را از زاویه ای دیگر به نمایش می گذارد.
کد خبر: ۴۴۶۵۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۰

زندگینامه
حمید علیپور مقدم، بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۴۹، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش رضا و مادرش ملکی‌جان نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و سوم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به بازو، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. وی را نقل‌ساز نیز می‌نامیدند.
کد خبر: ۴۴۶۴۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۹

زندگینامه فرماندهان شهید
«شهید حمید پادار» در نهم خرداد ماه سال 1313 در شهرستان ارومیه به دنیا آمد.
کد خبر: ۴۴۶۲۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۷

خانه پیرزن ته کوچه / پشت یک تیر برق چوبی بود
کد خبر: ۴۴۵۹۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۱۰

زندگینامه شهید مدافع حرم سید حمید طباطبایی مهر
سید، صدایش میکردند. جوانی از تبار حسین (ع)، که سال های جوانی عمرش را در انقلاب و جبهه های نبرد کردستان برای دفاع از دین و کشورش سپری کرد. سیّد، خود و اهداف بزرگش را وقف خدمت به اسلام کرده بود و حفظ و صیانت از اسلام را نسبت به مصالح شخصی خود مقدم میدانست و گسترش نگاهش او را به فراتر از مرزها کشاند. از آ نجا که مسئله سوریه و امنیت ملی کشور را با هم در ارتباط میدید میکوشید که جنگ به ایران کشیده نشود و دیگر آنکه نمیتوانست نسبت به هتک حرمت حرمین (شام و عراق) بی تفاوت باشد. به واقع امور ظاهری و منافع زودگذر نمیتوانست ایشان را نسبت به ندای "هل من ناصر...” امام و ولی امر خود بی تفاوت کند؛ او با یک هدف و عشق با ارزش زندگی میکرد آنقدر با ارزش که حاضر شود کل زندگی اش را برای آن فدا کند. در این شماره گپ و گفت خواندنی با همسر و همرزمان این سردار بزرگوار داریم که می توانید در ذیل بخوانید.
کد خبر: ۴۴۵۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۸

به مناسبت سالروز شهادت سردار سامرا شهید حاج سید حمید تقوی فر
پسر خاله و دختر خاله بودند اما یکی در شهرک انگلیسی ساز شرکت نفت اهواز در شهر بزرگ شده بود و دیگری در روستایی. این حال د لها که یکی باشد چه فرقی دارد کجایی باشی؟! شهری یا روستایی.
کد خبر: ۴۴۵۵۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۹

خداوندا از تو می خواهم که یک لحظه مرا به حال خودم وامگذاری و توانایی ده تا بتوانم در راه خودت وظایفم را انجام دهم و اگر در راهت مخلصانه و خالصانه خدمت کردم آنوقت اگر صلاح دانستی شهادت نصیبم کنم
کد خبر: ۴۴۵۵۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۹

در سال های دفاع مقدس بنا به وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد تا از وطن خویش در برابر تهاجم رژیم تا دندان مسلح بعث عراق ایستادگی نماید.
کد خبر: ۴۴۵۵۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۹

گفتگوی صمیمانه با مادر شهیدان محمدرضا و حمید متحدی
یک کومله رو گرفته بودش و اسیر کرده بود و عکس گرفته بودند . بشیر باقری گفته بود که برای سر حمید جایزه گذاشته بودند .
کد خبر: ۴۴۵۵۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۸

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
از دیگر کارهای حمید این بود که وقتی در روستاها کسی شهید می شد، حمید هاشمی بدون اینکه خانواده ی شهید را بشناسد، بچه ها را جمع می کرد و می رفتیم روستا برای تسلیت گفتن و دلداری دادن. حمید می گفت: با خانواده ی شهدا صحبت کنید و سعی کنید که جای خالی فرزند شهیدشان را حس نکنند. در منزل شهدا مراسم برگزار می کرد و کارهای خانواده ی شهید را انجام میداد، به نحوی که خانواده ی شهید از حالت غم خارج میشد.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۹

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید نظرات خوبی می داد و عملی هم میشد. یک روز حمید با من تماس گرفت که بروم دبیرستان، آنجا جلسه گذاشته بود تا برای شروع سال تحصیلی جدید برنامه ریزی کنند. دبیرستان امام، بزرگ ترین دبیرستان همدان بود و بیشترین دانش آموز را داشت. می خواست کار را جلو ببرد. سال تحصیلی شروع شد و برنامه ها تداوم پیدا کرد.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۶

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
گاهی وقت ها با یک کارت سی نفر سوار چرخ فلک بسیار بزرگ پارک میشدیم. حمید هاشمی در محله ی چرم سازی شناخته شده و شاخص بود. امکاناتی که یک پدر برای فرزندش نمی توانست فراهم کند، حمید برای بچه های پایین شهر و محروم آماده می کرد. پدر برای بچه ها شده بود.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۴

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید گفت: این موتور مال من نیست، برای بیت المال است. رفتم موتور را تحویل دادم و بعد رفتم سراغ خرید. قرار نیست همه ی کارهایم را با موتور متعلق به بیت المال انجام بدهم.
کد خبر: ۴۴۵۴۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۲۲

مدیرکل بنیاد شهید استان البرز با بیان اینکه، آرامش امروز را مدیون شهدا هستیم، گفت: خانواده‌های معظم شهدا و ایثارگران ستون‌های مستحکم انقلاب اسلامی هستند.
کد خبر: ۴۴۵۳۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۵

مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس علاوه بر رسالت خود برای تاریخ نگاری جنگ، در بخشی از فعالیت‌هایش به زندگینامه شهدای راوی دوران دفاع مقدس، با عنوان "تاریخ‌نگاران و راویان صحنه نبرد" پرداخته که تاکنون در چهار جلد منتشر شده است.
کد خبر: ۴۴۵۳۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۴

سال روز شهادت
با سمت تک تیرانداز در دهلران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد.
کد خبر: ۴۴۵۱۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۰۲

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
نهایت سادگی را در پوشاک حمید میشد دید، گفتار و رفتار ساده ای داشت. عبادت ساده ای داشت، ادا در نمی آورد، منتظر این نبود که بگویند پوشش حمید خوب است یا نه و حمید چقدر آدم خوب و زاهدی است. اصلا برای حمید این قضایا مهم نبود که دیگران چه اظهار نظری نسبت به او دارند.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۹

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
محوریت حمید باعث شده بود که دوست صمیمی همه باشد و با اکثر بچه ها تفاوت داشته باشد. تفاوتش را وقتی فهمیدم که با مدیریت او یک هفته به کوه رفتیم. یکی از شب ها که اتفاقی از خواب بیدار شدم حمید را در حال مناجات و راز و نیاز با خدا دیدم. او غرق در نماز شب بود. او به راستی با همه فرق داشت.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۷

سردار شهید حمید هاشمی به روایت خانواده و دوستان بر گرفته از کتاب "نوجوان پنجاه ساله"
حمید واقعا هر کاری را به جای خودش انجام می داد. اهل شوخی و تفریح بود. اما هر چیزی به جای خود. ظهرها دبیرستان تعطیل می شد و ما بعد از ظهرها می رفتیم ساختمان انجمن اسلامی. کارهای مختلفی داشتیم و بعضی وقت ها کار به شوخی و... می رسید.
کد خبر: ۴۴۵۱۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۰/۱۵