نوید شاهد - برادر شهید "ابراهیم افتخاری" نقل میکند: «ابراهیم عاشق شهادت بود به همین دلیل نزد نزد مادرم رفت و از او خواست حلالش کند تا از این طریق جواز شهادت اش را از خانم فاطمه زهرا (س) بگیرد.» در ادامه متن کامل این خاطره شیرین را میخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۲
نوید شاهد - «شهید علی ضمیری» از شهدای والامقام شهرستان طرقبه و شاندیز است که زندگی آسوده خود را برای دفاع از میهن اسلامی عزیزمان ایران ترک گفت و به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت.
کد خبر: ۵۱۵۲۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۱
نوید شاهد - مادر شهید "حسن اعتراف" نقل میکند: «پنج ماه بود که از پسرم خبری نبود. پدرش تمام بیمارستانها را به امید خبری از او جستجو کرده بود. شبی به خواب من آمد و خبر بازگشتش را داد.» در ادامه متن کامل این خاطره را میخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۲۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۲
نوید شاهد - «در دره میان دو تپه گیر افتاده بودیم. نیروهای عراقی با تمام قدرت بر سرمان توپ و خمپاره میریختند، از بس بچهها جلویم شهید شدند، موهایم به این رنگ شد و ادامه داد که دیگر طاقت زندگی را ندارم ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز "عمران ثقفی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۱۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۱
نوید شاهد - یکی از همرزمان شهيد "هاشم اعتمادی" در خاطره ای روایت می کند: «در جریان عملیات قدس سه، گروه ما در بین نیروهای عراقی محاصره شده بود. هاشم در عقبه به شوخی گفته بود: حاج رسول الان بین عراقی هاست، دفتر و دستک نوحه خوانی اش را بیرون می آورد و برای عراقی ها حسین حسین می خواند و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۱۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۴
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - مادر «شهید جواد باخرد» از شهدای دوران دفاع مقدس از پسرش روایت می کند که جواد پسر مهربانی بود. در کار کشاورزی کمک می کرد. من او را به غلامی امام حسین (ع) دادم و او هم پذیرفت.» ادامه این روایت را در ویدئو زیر بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۱۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۱
نوید شاهد - یکی از همرزمان شهيد "هاشم اعتمادی" در خاطره ای روایت می کند: «ادریس از کردهای مبارز عراقی، پخته و جنگ دیده بود. هاشم پیشنهادش در مورد اجرای عملیات در منطقه حاج عمران را با او در میان گذاشت و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۱۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۷
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (46)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «رخسار زرد رنگ پهنه دشت همچون چهره معلولين بود و نسيم ملايم آن همانند آه سوزناک آن طفل يتيمی که از فراق پدر اشک های ماتم بر گونه هايش...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۰۲
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (45)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «از شوش خارج شديم. فاصله ميان راه تا خاکريز را همه به ياد و انديشه خاکريزهای برديه و دهلاويه بودم. بيشتر بچه ها بار اول بود که به جبهه می آمدند با اينکه مدتی زيادتر از آن ها در جبهه بودم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۹
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (44)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «روحانی که روز گذشته صحبت کرده بود آمد. باز برای برادران از خدا سخن گفت. از معجزه ها، از عنايات امام زمان صحبت کرد ولی نمی دانم چرا وقتی از خدا صحبت می کنند، تمام برادران رزمنده گريه می کنند و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۶
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (43)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «برادر روحانی يکی از جبهه هائی را که امام زمان به آنجا آمده بود نام برد. می گفت فرماندهان عملياتی گروه ها در يکی از سنگرها بودند بعد از دعای سمات و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۵
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (42)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «همان روز در نزديکی های عصر با برادر امين به اهواز آمديم. اول به مقر تبريزی ها و بعد هم به پادگان دشت آزادگان رفتيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۲
نوید شاهد - شهيد "عيسی اردشيری" در دفترچه خاطرات خود می نویسد: «دوباره با اتوبوس ما را به طرف مياندوآب حرکت دادند و از آنجا که آمديم از چندين شهر عبور کرديم. آذر شهر، عجب شير، بناب، مياندوآب و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۱
نوید شاهد - شهيد "عيسی اردشيری" در دفترچه خاطرات خود می نویسد: «مرداد سال 1364 برادران گردان ابوذر در 35 کيلومتری اهواز به خط شديم و برادر جوکار فرمانده گردان دستور داد تمام تجهيزات را کامل کنيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰
نوید شاهد - «موقع بیرون آمدن از محل عروسی، چند تن از جوانان بزهکار روستا را در حال مصرف مشروب دیده بود. با چهرهای که از شدت عصبانیت برافروخته شده بود، سر آنها فریاد زده و میگوید: شما خجالت نمیکشید که عمر و جوانیتان را در این راه صرف میکنید؟ ...» ادامه این خاطره از شهید "محمدعلی برجی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد «ابتدا فکر کردیم هواپیماهای ایرانی هستند و شروع به سر دادن شعار و تکبیر کردیم که ناگهان صدای انفجار مهیبی به گوش رسید همه وحشت زده به بیرون دویدیم. صدای آژیر آمبولانسها و همهمه مردم شهر را فرا گرفته بود ...» ادامه این خاطره از "ابوالفضل ابراهیمخانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۹۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۸
برگرفته از کتاب خاکریز؛
نوید شاهد - «در قصر شیرین برف نمیبارید و مردم به سرمای زیاد عادت نداشتند. یک روز که برف زیادی بارید، دانشآموزان در مدرسه بودند و رفتن به خانه برایشان سخت بود، معلمها نگران یخ زدن آنها بودند. نه میشد درس داد و نه میشد درس خواند ...» ادامه این خاطره از رزمنده "علیاصغر فلاححسینی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۸۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۷
خواهر شهیدان زرآبادیپور روایت میکند؛
نوید شاهد - «او را بیدار میکنند و میپرسند چرا قرآن میخواندی؟ ایرج میگوید: خواب دیدم که اسیر شدهام به قرآن متوسل شدم و گفتم قرآن بخوانم تا یک بار دیگر مادرم را ببینم و دوباره برگردم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "ایرج زرآبادیپور" از زبان خواهر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۱۴۷۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۵
نوید شاهد - «حمید از روزی که خبر مفقودی شهید حمید محمدرضایی را شنید، آرام و قرار نداشت. برای اینکه خبری از آقای محمدرضایی بشود طرح ختم سوره یاسین گرفته بود. این طوری نبود که فقط اسم هم گردانیهایش را بنویسد و همه چیز تمام. میآمد خانه و تک تک به کسانی که در این طرح ثبتنام کرده بودند پیامک میداد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم"حمید سیاهکالیمرادی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۱۴۶۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۴
خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (41)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « با حسن کريم زاده، عباس دنياديده و اکبر دهقان در موضع توپخانه از تهران به بستان رفتيم. يک پمپ و مقداری ميوه هم برای سرهنگ برديم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۶۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۶