شهید «سیدحبیب مرتضوی» در نامهاش نوشته است: «انسان بزرگترین باقیات و صالحاتی که میتواند بر جای بگذارد، فرزند خوب است که هم خود انسان در این دنیا از وجود آنها بهرهمند و فیض میبرد و هم جامعه و هم برای آن دنیا ذخیره بزرگی است، تربیت فرزندان مشکلترین کار است و بیشترین حوصله و توانایی را میخواهد و صبر زیادی نیاز دارد.»
کد خبر: ۵۴۳۴۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
همسر شهید «بخشعلی محمدی پور» و مادر شهید «مصطفی محمدی پور» در بیان خاطرات ی از فرزند شهیدش می گوید: همسر و پسرم مقید به نماز اول وقت بودند، حتی زمانی که مجروح میشدند و توانایی حرکت نداشتند نماز آنها ترک نمیشد.
کد خبر: ۵۴۳۴۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴
شهید بایز کارگر از شهدای استان کردستان است که در سال ۱۳۴۴ به دنیا آمد و پس از سالها مجاهدت، حین درگیری با گروهک ضد انقلاب به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۴۳۴۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴
«گاهی از دستشان ناراحت شده و میگفتم چرا حواستان را جمع نمیکنید در چنین مواقعی محمدعلی با شوخی و خنده به دادشان میرسید و میگفت عیب ندارد درعوض هر وقت عروس شدن از جهیزیهشان کم میکنیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمدعلی برجی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۳۴۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴
"آسمان، آبی تر" مجموعه کلیپ های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد می باشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می شود. این قسمت از "آسمان، آبیتر" با والدین شهید «ولی الله جعفری زاده» به مصاحبه پرداخته است. پدر شهید والامقام چنین می گوید: «فرزندم راهش را با عشق انتخاب کرده بود.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۵۴۳۴۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۳
«با تلاش فراوان یک کتابخانه در مسجد امام حسین (ع) قزوین فراهم کردیم تا مورد استفاده جوانان قرار گیرد، اما بعد از مدتی فعالیتهای مسجد و به دنبال آن حساسیت ساواک به آنجا افزایش پیدا کرد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» است که در آستانه روز کتاب، کتابخوانی و کتابدار تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۴۳۴۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۳
«دیگر پاها توان کشیدن بدنمان را نداشت؛ ولی باید آن شب همه سرنیزه به دست، مساحت بزرگ تعیین شده را سیخک میزدیم و مینهای کاشته شده را خنثی میکردیم. آن شب واقعاً شب سختی بود ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز «عمران ثقفی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۳۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۳
خاطره خودنوشت شهيد پارسایی«2»
شهيد «سيد غضنفر پارسایی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: « در اين مدت که ما در جبهه شوش بوديم يک دقيقهای نبود که صدای انفجار به گوش نخورد هميشه صبحانه و ناهار و شاممان خمپاره 60 و...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار ار در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۳۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴
خاطره خودنوشت شهيد پارسایی«1»
شهيد «سيد غضنفر پارسایی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «در اروميه يک معجزه بسيار عظيمی به چشم خورده آن هم اين بود که يک برادر انتظامات از برج يک هتل چهار طبقه به پایين افتاد و...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار ار در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۳
خاطرات شفاهی مادران شهدا
مادر شهید مدافع حرم «سعید خواجه صالحانی» میگوید: «بار سوم که سعید میخواست به سوریه برود، وصیتنامه نوشت و در آن به هموطنان توصیه کرد: پشتیبان رهبر انقلاب و ولایت فقیه باشید، نگذارید بیگانهای به کشورمان آسیب برساند و امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید.»
کد خبر: ۵۴۳۳۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۲
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «27»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «شب 15 بود که با حملهی خمپارهای دشمن دو نفر از بچههای خط ما به شهادت رسید. از تیپ ما شهید مهرداد قاجاری بود و...» قسمت بیست و هفتم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۳۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۳
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «25»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «بعضی وقتها كه به خوابگاه میآمد میرفت زير پتو و با گوشی روضه حضرت رقيه (س) گوش میداد و گريه میكرد...» قسمت بیست و پنجم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۳۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «23»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «وقتی به خودم به خانه و محله و دوست و شهر و کشور خودم فکر میکنم به این نتیجه میرسم که ما چه آیندهای داریم؟ اینها چه کار کردند که به این روزگار افتادند و ما داریم چه کار میکنیم؟...» متن خاطره بیست و سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۳۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۳
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «22»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «دوری پدر و مادر و فکر کردن به آنها و دل تنگی بدون آنها حال و هوای خاص خودش را دارد. شاید دوری از پدر و مادر دلگیرترین دوریهای این دنیا بعد از دوری امام عصر باشد...» متن خاطره بیست و دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۳۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۹
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «21»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «اما خارج از اینها شهادت سخت هست و لبیک گفتن به شهادت و تا آخر بر این شعار ایستادن سختتر و شاید به جای شعار، عقیده گفتن بهتر است و...» قسمت بیست و یکم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۳۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۸
خاطره خودنوشت شهید عسکر زمانی «20»
شهید «عسکر زمانی» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «الآن در لجمن قرار داریم. یعنی جایی که تا دشمن فاصلهای نیست و هر لحظه احتمال حملهی دشمن وجود دارد. اینجا...» متن خاطره بیستم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۳۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۶
روایتی خواندنی از مادر شهید «جعفر حمیدیه»؛
مادر شهید «جعفر حمیدیه»، در بیان خاطرات ی می گوید: من همیشه برای تمام رزمندگان دعا و از امام زمان (عج) برایشان سلامتی طلب می کردم. یک شب در خواب دیدم که جعفر شهید می شود، درخواب شخصی نورانی عکس جعفر را قاب خیلی زیبایی گرفته بود به من داد و گفت؛ پسرت شهید شده مراقب مابقی بچههات باش.
کد خبر: ۵۴۳۲۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۱
روایتی شنیدنی از جانباز کرمانشاهی «نجاتعلی لطفی»؛
جانباز کرمانشاهی «نجاتعلی لطفی»، میگوید: به طرف شیاکو می رفتیم که به یکباره موشک به تانک ما برخورد کرد نذر کردیم نجات پیدا کنیم سرم را که برگردانم تمام لباس هایمام پر از خون شده بود، این لحظه را که دیدم یک گوسفند قربانی نذر کردم که شهید شوم.
کد خبر: ۵۴۳۲۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۱
«یکی از بچههای بسیجی به محض دیدن من گفت آقافصیح! مجید آقا، فرمانده گروهان ما زخمی شده و اینجاست. رفتم و کنارش نشستم و صدایش کردم. با صدای بسیار ضعیفی پاسخ داد که از ناحیه کمر تیر خورده و قادر به حرکت نیست. لرز شدیدی داشت ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۳۲۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
محمدعلی اکبری پدر شهید "ذالفعلی اکبری" در خاطرات ی از فرزند شهیدش گفت: «وقتی جنگ شروع شد روزی به او گفتم من میخواهم به جبهه بروم، او وقتی فهمید پیشقدم شد و گفت من میروم و بعد شما برو. ما در رفتن به جبهه با هم رقابت میکردیم.»
کد خبر: ۵۴۳۲۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۲