حاضرم با جسم باقی مانده، سپر رزمندگان باشم
یک دست، دوپا، چشم و ریهها چیز کمی نبودند که جانباز آنها را تقدیم نظام و انقلاب کرده بود. حتی در زمان حیات با همه دشواری ها نیز از مسیری که رفته بود پشیمان نبود و میگفت درست است که جز یک دست چیز دیگری ندارم اما راضیام همین جسم باقی مانده ام را سپر رزمندگان کنم و بار دیگر در مقابل ظلم به مردم و کشورم بایستم.
شهید «بیوک آقا اصحابی» جانباز ۷۰ درصد پنجم آبان ماه سال ۱۳۴۸ متولد شد و دهم دی ماه سال ۱۳۹۹ به جمع دوستان شهید خود پیوست. او برای جوانان امروز یک الگو است. شهید معزز پنج بار مجروح شد و بیش از پنج سال در جبهه حضور داشت و به عنوان تخریبچی مخلصانه خدمت کرد. همسرش او را فردی شجاع و غیور میداند که تکیهگاه محکمی برای خانواده بود. در این ایام که مزین به ولادت و نام و یاد غیور مردان دشت کربلاست شما را دعوت میکنیم مصاحبه خبرنگار نوید شاهد زنجان با مینو ابراهیمی جم همسر جانباز ۷۰ درصد شهید «بیوک آقا اصحابی» را همراه باشید.
ماجرای جانبازی
همسرم از زمانی که جنگ شروع شد پنج بار مجروح شد و بین 5 تا 6 سال در جبهه حضور داشت. سمت او در جنگ تخریبچی بود. بار آخر ماموریتش بعد از خنثی کردن اولین چاشنی، چاشنی دوم در دستانش منفجر شد و او به درجه رفیع جانبازی نائل آمد. جراحت او از ناحیه هر دوپا، یک دست، چشم و ریه بود. او هشتم آبان سال 1366 در عملیات کربلای 4 در شلمچه مجروح شد.
خصوصیات شهید
همسرم مردانگی بسیاری داشت و به گونهای رفتار می کرد که کمبودی در زندگی نداشته باشیم. هر بار که به او فکر می کردم دلم به وجودش قرص می شد و خداوند را شاکر بودم که چنین تکیهگاهی به من عطا کرده است.
همسرم دست از آرمان ها و باورهایش برنداشته بود
سال 1368با همسرم ازدواج کردم و 33 سال زندگی مشترک را با او تجربه کردم و درس های بزرگی را از او یاد گرفتم. او با همه اینکه جسمش را در راه کشور و ملتش از دست داده بود و دشواریهایی را در زندگی تحمل میکرد اما دست از آرمان ها و باورهایش برنداشته بود و همچنان بر آنها اصرار میورزید. یک بار پسرم از او پرسید؛ بابا دوباره جنگ شود باز هم میروی؟ یعنی برای اینکه قبلا رفتهای و اکنون چنین وضعیتی داری از رفتنت پشیمان نشدهای؟ و او جواب جالبی داد که به حال او غبطه خوردیم. گفت پسرم من اصلا پشیمان نیستم بلکه وظیفهای داشتم و به دستور رهبرم رهسپار این راه شدم. اما بدان و از خداوند بخواه جنگ دوبارهای وجود نداشته باشد که اگر باشد با اینکه جز یک دست چیزی ندارم اما حاضرم با این جسم باقی مانده خود، سپر رزمندگان باشم و بار دیگر به وظیفهام عمل کنم.
دیدار با رهبر
سال 1394 خداوند برای ما اتفاق بسیار مهم و مبارکی را رقم زد تا با همسرم به تهران برای دیدار رهبری عازم شویم. زمانی که رهبر عزیزمان را از نزدیک دیدم حال عجیبی داشتم ایشان چنان ابهتی داشتند که خوشحالی تمام وجودمان را گرفته بود و انگار با دیدار او امید و انرژی در ما شعله می کشید.
نتیجه علاقه خاص شهید به حضرت زهرا(س)
همسرم قبلا از اینکه جبهه برود در شغل مسگری فعالیت داشت و صنایع دستی های زیبایی را از خود به یادگار گذاشته است و اکنون با دیدن آنها تمام خاطراتمان مرور می شود. روز شهادتش به من گفت؛ من دیگر بیش از این نخواهم ماند. تعجب کردم و گفتم مگر می شود! این چه حرفی است که میگویی؟ گفت آگاه شدهام که رفتنی هستم. نوهمان تازه زیارت عاشورا را حفظ کرده بود آمد کنار پدر بزرگش با هم آن را خواندند و لحظاتی بعد او جان به جان آفرین تسلیم کرد و به شهادت رسید. همسرم علاقه خاصی به بانوی دو عالم حضرت زهرا(س) داشت و به همین دلیل نیز شهادتش در ایام فاطمیه رقم خورد.
گفتگو از صغری بنابی فرد