همسر جانباز 70 درصد شهید «محمدرضا رضایی» می‌گوید: تا جایی که توانستم در کنار او رنج و سختی‌ها را پشت سر گذاشتم و بعد از شهادتش به او قول دادم راهش را ادامه دهم.

 

بیش از 40 سال از عمر خود را با یادگاری روزهای جنگ سپری کرد یادگاری که هر روز نفس‌اش را به شماره می‌انداخت و همراه همیشگی او کپسول‌های اکسیژنی بود که وجودشان حیاتی بود. جانباز 70 درصد سردار محمد رضا رضایی یکی از جانبازان شیمیایی استان زنجان سوم تیرماه سال 1343 در زنجان متولد شد، او به عنوان نیروی کادر سپاه در جبهه حضور یافت و 16 تیرماه سال 1362 در عملیات بدر جزیره مجنون شیمیایی شد و پس از 40 سال تحمل رنج بیماری و عوارض شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. همسر وفادار او سال‌ها در کنار او درد و رنج کشید اما صبر زینبی او گذران زندگی را برای جانباز آسان‌تر کرد. در ادامه به بهانه ایامی که مزین به نام و یاد علمدار کربلا و جانبازان است با همسر این جانباز شهید بانو «پروین اجلی‌فرد» به گفتگو می‌نشینیم. این گفتگوی خبرنگار نوید شاهد استان زنجان را همراه باشید.

 

نحوه آشنایی و ازدواج شهید

 سال 1362 از طریق خانواده‌ها با هم آشنا شدیم. او 19 ساله و من 13 ساله بودم. خاطرم هست کلاس سوم راهنمایی تحصیل می‌کردم. آنها به اتفاق خانواده به خواستگاری آمدند. در عرض یک ماه زندگی مشترک ما آغاز شد. آن یک ماه فاصله نیز به دلیل شهادت پسرعمویش بود که به احترامش مراسم به تعویق افتاد. زندگی مشترک ما از ماه عسل و سفر به مشهد مقدس، درست از حرم امام رضا(ع) شروع شد. حاصل ازدواجمان 3 فرزند شامل یک دختر و دو پسر شد.

 

همسر جانباز شهید رضایی: عهد کردم راهش را ادامه دهم

فعالیت‌های شهید در جبهه

 زندگی مشترک ما تنها شش ماه با سلامت کامل همسرم دوام داشت. بعد از آن او به جبهه رفت و همزمان در ماموریت‌های حساس شهری هم شرکت داشت. او به دلیل اینکه آموزش‌های پزشکی و بهیاری گذرانده بود، مسئولیت بیمارستان سردشت را نیز برعهده داشت و این یکی از موقعیت‌های او در جبهه بود.

 

ماجرای مجروحیت

 شهید رضایی در سال 1363 عملیات بدر جزیره مجنون در اثر بمباران شیمیایی توسط رژیم بعث عراق مجروح شیمیایی شد. زندگی ما بعد از این مجروحیت کاملا تغییر کرد. چرا که بیماری تنفسی با سایر بیماری‌ها تفاوت دارد. در اوایل مجروحیتش اوضاع خیلی وخیم نبود. او کارهای شخصی خود را انجام می‌داد و می‌توانست به خارج از خانه هم رفت و آمد داشته باشد اما بعدها شرایط تغییر کرد.

 

بخشی از فراز و نشیب‌های جانبازان شیمیایی

 بیش از 30 سال از مجروحیت همسرم، کارهای شخصی او را بر عهده داشتم. در خانه ما مدام دو کپسول اکسیژن فعال بود که صدای آن‌ها محیط خانه را همچون یک کارخانه پر سر صدا کرده بود و از صبح تا شب باید فعال می‌بودند. فرزندانم خردسال بودند که برای بازی با هم سن و سالان خود می‌رفتند و ناراحت باز می‌گشتند و وقتی دلیل آن را می‌پرسیدم می‌گفتند دوستان ما می‌گویند پدر شما مریض است ما با شما بازی نمی‌کنیم. ما و خانواده جانبازانی که از بیماری رنج می‌کشند، دشواری‌های فراوانی را پشت سر می‌گذاریم اما خداوند لطف خود را شامل حالم می‌کرد و همیشه در کنارم بود تا بتوانم این پست و بلندی‌ها را دوام بیاورم.

 

همسر جانباز شهید رضایی: عهد کردم راهش را ادامه دهم

خصوصیات شهید «محمدرضا رضایی»

 او بسیار شجاع و منظم بود و صبرش تمامی نداشت. همسرم دلش همیشه با رهبر و ولی فقیه بود و برای هر چه تجربه می‌کرد شکرگزاری می‌کرد اما در سخت‌ترین شریط گله‌مندی نمی‌کرد. یک بار با هم حساب کردیم که 15 سال از زندگی خود را در بیمارستان‌ها سپری کرده بودیم. او برای اینکه به من انرژی بدهد می‌گفت این شرایط خوب است انگار به مسافرت آمدیم تا آب و هوایمان عوض شد و هر بار که به تهران و بیمارستان‌های دیگر می‌رفتیم، 15 تا 20 روز آنجا می‌ماندیم تا اوضاع حال ایشان بهتر شود.

 

ماجرای روز شهادت

ساعت 6 صبح اول بهمن ماه سال 1402 بود که پس از روزها بستری شدن همسرم در بیمارستان، رفتم در نمازخانه بیمارستان نمازم را بخوانم که کد همسرم را در فضای بیمارستان شنیدم. کد 99. آنقدر خاص بود که به شدت به آن حساس شده بودیم. به سرعت و با وضعیت غیرقابل توصیفی به اتاقش رسیدم. با حال بدی زمین افتاده بود و پرستاران در حال احیاء و cpr او بودند شاید به خاطر گریه‌ها و بی‌تابی‌های من و دخترم بود که بار دیگر علائم حیاتی او بازگشت. شاید طاقت گریه‌های ما را نداشت اما دیگر آخرین لحظات حضور او در کنارمان را تجربه می‌کردیم و در نهایت او به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت دست یافت.

 

همسر جانباز شهید رضایی: عهد کردم راهش را ادامه دهم

عهدی با شهید

 بارها و بارها که در زندگی‌مان دلتنگ می‌شدم و یا طاقتی برایم نمی‌ماند آنقدر با حرف‌هایش روحیه می‌داد که آرام می‌گرفتم. بعد از رفتنش به او قول دادم و گفتم تا جایی که توان داشتم در کنارت زندگی کردم و بعد از تو هم راهت را ادامه می دهم. راهی که پیروی از ولایت فقیه و زنده نگه داشتن نام و یاد شهیدان بود.

گفتگو از صغری بنابی‌فرد

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده