خاطرهای از شهید یعقوبعلی محمدی/ انتظارهای همیشگی
به گزارش نوید شاهد از زنجان، معصومه محمدی خواهر شهید یعقوبعلی محمدی از برادر خود چنین میگوید؛
همیشه موقع اعزام که می رسید اصرار میکردیم برای بدرقه اش به محل اعزام نیرو برویم. او هم مخالفت میکردو ناراحت می شد. هیچوقت اجازه نمیداد به آنجا برویم.
این بار هم مثل همیشه وقتی مرخصی اش تمام شد از او خواستم تا با مادر برای بدرقه اش برویم. انتظار داشتم مثل دفعه های قبل بگوید نه. اما گفت: باشه اشکال نداره این دفعه رو بیایید!
ذوق کردم. روز رفتنش با مادر آماده شدیم و به محل اعزام رفتیم.یعقوبعلی ما را دید. آمد به طرفمان. کلی سفارش کرد که مراقب خودمان باشیم. مادر مثل همیشه جریان ازدواج را پیش کشید.یعقوبعلی گفت: باشه مادر جان! این بار که برگردم به حرفت گوش میدم و ازدواج میکنم.
مدتی از رفتنش گذشته بود که خبر شهادتش آمد.
منبع: اسناد معاونت پژوهشی و فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان