هنوز هم گرمی آن آغوش را احساس میکنم/ استجابت دعا
در یکی از روزهای پاییزی سال 1361 با کار فشرده و خستگی ناپذیر از بیمارستان شهید مصطفی خمینی تهران برای استراحت به منزل آمده بودم. نزدیک سه روز بود که در تب و تاب دیدار برادرم سعید آرام و قرار نداشتم. از خدا میخواستم که به دل سعید الهام کند تا به مرخصی بیاید، آن هم به تهران، منزل من.
بعد از یک سری کارهای متفرقه خانه، دراز کشیدم، ولی به هیچ وجه خوابم نمیبرد و بد خواب شده بودم. با خود میگفتم چه خوب میشود اگر الان سعید با پسر عمهام اصغر شرفخانی با هم بیایند. چون مدتی بود که از برادرم خبری نداشتم و هیچ نامهای هم دریافت نکرده بودم. همهاش میگفتم خدایا! میشود الان سعید را ببینم تا دلم آرام بگیرد و با خود هزاران فکر میکردم که نکند خدای ناکرده بلایی بر سر سعید آمده باشد که من خبر ندارم. ار این فکرها در سرم میچرخید که زنگ خانه به صدا درآمد. من در فکر دیدار سعید غوطهور بودم و ابتدا متوجه زنگ در نمیشدم، تا این که بلاخره با صدای پی در پی زنگ، از جا برخاسته و به طرف در رفتم.
با خود میگفتم خدایا میشود این منتظر پشت در؛ سعید با اصغر باشد!
راهروی باریک دراز خانه را طی کرده و پشت در رسیدم. صدا زدم کیست در میزند؟
صدای خنده دو نفر را شنیدم. مجددا پرسیدم کیست؟! گفت:
"برادرت سعید با کسی که منتظرش هستی!"
گفتم: من منتظر سعید با اصغر هستم.
گفت: "برادر در را باز کن"
حالا من خودم را گم کردم، خدایا مگر میشود...؟! من این میهمانان را از تو خواستم و چه زود دعایم مستجاب شد؟!
برادرم صدا زد"اصلا چرا در را باز نمیکنی؟"
مات و مبهوت مانده بودم. کاش از خدا چیزی دیگری نیز طلب میکردم. به هر تقدیر در ناباوری در را باز کردم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. شاید کسی باورش نشود، هنوز هم گرمی آن آغوش را در وجودم احساس میکنم.
به هر حال، آن شب را تا نزدیک صبح نشستیم. سعید بیشتر از کارها و ماموریتهایی که در بیت قائم مقام رهبری داشت تعریف میکرد و میگفت از این ماموریت راضی نیستم، میخواهم به جبهه بروم و ...
این استجابت دعا و دیدار، عین یک رویا و خواب شیرین در آن شب به پایان رسید. با این که بیخواب و خسته بودم در آن شب نیز اصلا نخوابیده و صبح روز بعد در سر کارم هیچ نوع خواب آلودگی و خستگی را احساس نکردم.
شهید سعید افشاری راد در اول فروردین ماه سال 1342 متولد شد و در 10 آبان سال 1362 در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق به شهادت رسید.
مصاحبه از: پرویز بهرامی