خاطره از شهید حسین باقری در ماه محرم/ به خواسته برادرم عمل کردم
به گزارش نوید شاهد از زنجان، سردار شهید حسین باقری یکی از شهدای عملیات تیپ اول لشکر عاشورا از نوجوانانی است که به گفته خانوادهاش در زمان اعزام به جنگ هنوز به سن قانونی نرسیده بود و همین موضوع باعث شد تا او شناسنامه خود را دستکاری کند و بلاخره به جبهه اعزام شود.
در ادامه خاطرهای از این شهید والامقام در ماه محرم از زبان خواهر بزرگ او بانو حبیبه باقری میخوانیم:
بهترین عزاداریها را داریم
نام برادر از زبان خواهر چنان شیرین بیان میشود که گویی حسین در کنار او نشسته و دل خواهر را برای تمام سالهای نبودش گرم میکند. خواهر بزرگوار لحظهای به دور خیره میشود؛ یادم هست 2 روز بود که برای مرخصی آمده بود. طبق معمول حتی در مرخصی هم با دوستان خود که در جبهه بودند تماس داشت. آنها به حسین گفته بودند حملهای در راه است و جایت خالی امشب حمله میکنیم. با اینکه مرخصیهایشان معمولا یک هفتهای بود آمد نزد مادرم رفته بود که من میروم. هرچه مادر اصرار کرد که عزیز دلم مگر تازه نیامدهای!. کجا میروی؟. ماه محرم است و روزهای عزیزی دارد.
حسین گفت: مادر هر کجا که باشی میتوانی برای امام حسین(ع) عزاداری کنی. مادرم گفت: آخر آنجا که نمیتوانی در دسته شرکت کنی! حسین گفت: مادر هر شب نوحه میخوانیم. مجالس پرباری داریم که بهترین نوحهها در آنها خوانده میشود. بهترین عزاداریها را داریم اول دعای عاشورا میخوانیم. در حق دیگران بسیار دعا میکنیم بعد شهدا را دعا میکنیم و به نام آنها از خداوند کمک میخواهیم تا به خاطر آزادگی آنان ما را یاری کند.
خواهر انگار آرامشی او را فرا گرفته باشد ادامه داد: حسین چیزی گفت که دیگر حرفی برای گفتن نداشتیم " مادر من و امثال من باید در عملیات و حملهها شرکت کنیم که شما با خیال راحت در عزاداری امام حسین(ع) شرکت کنید" بعد رو به مادرم کرد و گفت: عزیزم رفتن ما الان یک وظیفه شرعی است. مادر من زن و بچهای ندارم که چشم به راهم باشند فقط تو هستی. مادرم تو نیز باید اجازه دهی من بروم چون من برای تفریح نمیروم بلکه میروم تا در راه اسلام جنگ کنم. بعدم مادر او را راهی جبهه کرد.
*****
امانتی
خواهر شهید انگاری چیزی در ذهنش جرقه زده باشد خاطرهای به یادش میآید؛ بار دیگر از جبهه به خانه آمده بود مادرم به من زنگ زده که عزیزم بیا برادرت آمده است. من همیشه بی تابی او را میکردم به همین خاطر مادرم همیشه آمدنش را به من اطلاع میداد او نیز رابطه صمیمی با من داشت و دوست داشتنمان دو طرفه بود.
خلاصه رفتم خانه مادر تا حسین را ببینم. بعد از اینکه او را دیدم خواستم به منزل خودم باز گردم که حسین به من گفت تو قدری بمان کار واجبی با تو دارم. اندکی صبر کردم اما گفت برو بعدا خودم به خانهات میآیم و امانتی به تو میدهم.
او که انگار دلش قرص محبتهای بردار است ادامه داد: شب همانروز آمد به خانهام و کیسهای که داخلش یک دست لباس جنگ و یک پوتین و کمری مخصوص لباسها بود به من داد و گفت؛ این امانتی را به تو میدهم. من آنها را فقط یکبار برای مطمئن بودن اندازهاش پوشیدهام. لباسهایی که به تن دارم برایم کافی است. آنها را نگهدار و اگر فرصتی شد تا بچههایت در جنگ شرکت کنند به آنان بده تا بپوشند واگر فرصت جنگ نشد، وقتی عضو بسیج شدند از آنها استفاده کنند. بسیار سفارش کرد که حتما از آنها استفاده کنید.
من نیز به وصیت او عمل کردم و فرزندانم وقتی به عضویت بسیج درآمدند آنها را به تن کردند و من هنوز آنها را به عنوان یادگاری از برادرم دارم.
بخشی از وصیتنامه شهید حسین باقری؛
خدایا ! بیامرزبرایمگناهانیکه بلارا نازل میکند.
خدا جان! تمام اعضا و جوارح مرا به سه چیز آراسته کن : اول ایمان، دوم تقوی،سوم یقین .
خداجان !مطمئناً این سه مورد در راه رسیدنبه جوارپرشکوهت مرا یاری میدهند تا به کمکغیبیت و به آنها دست یافتهو انسان باشمو انسان بودنخودرا بفهمم تا در دنیای پستو تاریک بتوانم قدمی مطمئن در راه رسیدن به هدفم و به پیمانم بردارم .
خدا جان! جوان هستم!هر لحظه گناه کردمو باز به خود آمدم و از توشرمنده شدم !ای امید امیدواران ! خدا جان !تو آخرینمرحله عشقی !آخرین دوست و آخرینیار هستی، برای کسانیکه به امید توو لقای تو لحظه شماری می کنند .
خدا جان! سپاست می گویمکه دوباره بر من منت نهادی که در جبهه حضور به هم رسانم. ترا شکر می کنم!
خدا جان ! همه دوستان رفتندو من هنوز درجا میزنم آه چقدر سخت است.
اما دوستان خوبم از (امام ) اطاعت کنیدو نگذارید تنها بماند سخنان گهربار ایشان را بدون فوت وقت انجام دهید مرید و مطیع او باشید! سربازی سر افراز برای مرز بوم باشید!
عزیزانم تاریخ عاشورا و جریانات کوفه دوباره همانند حضرت مسلم روکرده! اهل کوفه نباشید! پاسدارینمائید از خونشهیدان !دوستان عزیز و باوفایم در هر مکان بر علیه ضد انقلابیون بشورید،مشت محکمی بردهان این زالو صفتان این مسلمانهای شناسنامهای بزنید.
ای کسانی که دل تان در رضای حق تعالی است ! می یابداز هیچ کس نهراسیدو خائنین را به زیرسئوال ببرید و تو دهنی محکمی به ایشان بزنید. اغماض در کار نباشد خصوصاًاگر مسئول باشید! ای گروه رنج کشیده انقلاب تقوی الهی را پیشه خود کنید.
گفتگو از: صغری بنابی فرد