یادی از شهيد سيدابوالفضل ميرنعمتي
گريه مكن چه آمـدي بر سـر خـاك زار من
شـاد شـوم كـه بنگـرم خندهزني كنار من
نالـه مـكن فـغان مـكن باغ مرا خـزان مكن
تازه شكوفه كرده چـون دامـن سبزهزار من
پيش بيا برم نشين غصه مخور مـشـو غمين
شادي روح مـن بـبين اشـك مكن نثار من
قـامت سرو گونـهات خـم نـشـود ز داغ مـن
زانـكه تـو راسـت قـامـتي مـادر داغدار من
گـر چـه بـرفتم از نـظـر يـاد نـما مرا پــدر
اي ز تـو گـشته بـهره ور نـام پرافتخار من
(سنگ نوشته مزار شهيد سيدابوالفضل ميرنعمتي)
« عزيزان شما، اگر از دست شما رفتند اما در خزانه گران بهای شهادت الهی شخصيت اين ها هم چنان محفوظ و حاضر و ناظر است. اين زندگی میگذرد و همه کس خواهد رفت اما آن کسی سرافراز است و بُرد کرده است که رفتن او از اين دنيا برای مردم و دين و تاريخ و کشورش دستاوردی داشته باشد. چنين انسانی است که خدای متعال او را از ملائکه هم بالاتر دانسته است. از بيانات مقام معظم رهبری»
معلم شهيد سيدابوالفضل ميرنعمتي در يك خانواده كشاورز و پايبند به مسائل مذهبي در روستاي خويين ايجرود متولد و در سال 1344 وارد دبستان گرديد و در تاريخ 1356 ديپلم طبيعي خود را از دبيرستان شفق تهران اخذ نمود.
سپس به عنوان آموزگار سپاهي دانش راهي روستاي" سفيدكمر"ايجرود گرديد كه بعد از اتمام دوران سپاهي دانش يعني در تاريخ 22/2/58 رسماً وارد آموزش و پرورش استان زنجان شد.
شهيد سيدابوالفضل ميرنعمتي در سال 27/7/1360 به سمت مدير و آموزگار دبستان روستاي اركويين ايجرود منصوب شد و تا لحظه شهادت در اين روستا مشغول خدمت بوده است.
تا اينكه لحظه وصال به دوست نزديك ميشود و شهيد والا مقام در عيد نوروز سال 1364 براي ديدار برادرش رهسپار تهران ميشود كه بر اثر بمباران ناجوان مردانه هواپيماهاي دشمن شهيد سيد ابوالفضل و برادرش با اعضای خانواده - (همسر، دختر و پسر)- به شهادت ميرسند و در بهشت زهراي تهران در كنار هم مظلومانه به ديار ابدي سپرده ميشوند.
منبع: کتاب مردان آفتاب به قلم اصغر جاهدی فر