محمد امین ناظری
سه‌شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۲
پوتین­هایش سرفه می­کردند،


هنوز سر پا بود

اما...

پوتین­هایش سرفه می­کردند،

که بندشان را محکم­تر بست

بلند شده بود و

آهسته آهسته

روی پاهایش راه می­رفت

هنوز توان رفتن داشت

که بر روی زمین نمی­افتاد

حالا...

با هر قدمی که بر می­داشت...

یک نفس از قدم­هایش کم می­شد


منبع: چشمه آیینه، گزیده شعر کنگره ایثار / به کوشش داریوش ذوالفقاری، معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران، انتشارات مهر تابان 1395.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده