شهید «محمد عیدی»؛
یک روز که گروهان را به خط کرده بودند چون شهید فرمانده گروهان عمار یاسر بودند و به طرف تپه شکسته می رفتند گروهان تقریبا حدود هفصد تا هشتصد نفر جمعیت داشته است ایشان ذکر می کردنند قبل از اینکه عملیات را شروع کنیم گروهان را به صف کردیم تا از گروهان پذیرایی کنیم که با کمال تعجب دیدیم که هوا یک مرتبه گرفته و مه آلود شد و من به بچه ها گفتم این یک معجزه است که لطف خدا را شامل حال ما کرده است
کد خبر: ۴۴۲۸۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۲۸
دیروز عصر رفته بودم بلیط برای مادرم و پدرم برای مشهد بگیرم، یک بمب در پشت میدان توپخانه جلوی دادگستری منفجر شد. من وقتی امروز صبح محل حادثه را دیدم خیلی ناراحت شدم. مگر این مردم بیگناه چه کرده اند که این منافقان کوردل چنین می کنند مرگ بر منافق.
کد خبر: ۴۴۰۷۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۵
به مناسبت سی و پنجمین سالگرد «شهادت» خاطرات خودنوشت شهید «سیدمهدی میربابایی» منتشر شد؛+دستخط شهید
صبح روز چهارشنبه بود که وسایل خود را آماده و به سوی لانه جاسوسی جایی که قرار بود از آن مکان اعزام شویم رفتم و آنجا چند تا از بچه های هم دوره ای قبل را دیدم و با چند برادر دیگر هم آشنا شدم و در آنجا تا ظهر ما را دسته بندی کرده و کارهای متفرقه را انجام دادند.و آن لحظات را می توان لحظات دلهره و التهاب نامید. زیرا هنوز به درستی مشخص نبود که مقصدمان کدام جبهه است و همه دعا می کردند که به یکی از جبهه های جنوب برویم، زیرا سه ماه را در غرب بودیم و می توان گفت: آنها جبهه های سالن بودند که تحول با حضورت مشاهده نمی شد.
کد خبر: ۴۳۶۲۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۶/۰۳
چکیده ای از یادداشت های «شهیدحیدر چهارپاشلو» را در سالروز «شهادتش» می خوانید؛
ساعت دوازده شب به ما آماده باش دادند. من هم از ساعاتی قبل پاسبان بودم و در رفت و آمد و سرکشی و به نگهبانی از ساعت دقیق عملیات بی اطلاع، ولی می گفتند ساعت یک شب شروع خواهد شد تا ساعت یک سکوت عجیبی منطقه را فرا گرفته بود و هیچگونه تیراندازی نه از سوی ایران و نه از سوی عراق انجام نشد.
کد خبر: ۴۳۵۶۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۴
چکیده ای از یادداشت های «شهیدحیدر چهارپاشلو» را در سالروز «شهادتش» می خوانید؛
روزها و شبها به همین منوال می گذشت و درگیری مختصری تا اینکه در روز هجدهم اردیبهشت 1365 متوجه شدیم تحولاتی در خط دشمن مشاهده می شود. ساعت چهار بامداد دشمن شروع به ریختن آتش روی ما کرد، لحظه به لحظه آتش دشمن شدیدتر می شد و آنقدر دشمن آتش می ریخت که سرمان را نمی توانستیم از کانال بالا بیاوریم.
کد خبر: ۴۳۵۶۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۴
به بهانه سالروز «شهادت» منتشر شد؛
عملیات والفجر هشت نزدیک میشد. ما را به اطراف منطقه عملیاتی که به قول معروف «عقبه» میگویند آوردند. مدتی در آنجا بودیم. یک شب به عملیات مانده بود برادران را به دو قسمت تقسیم کردند. من جزء دسته دوم بودم که قرار شد بعداً به منطقه عملیاتی ببرند. برادرانی که قرار بود در شب اول عملیات شرکت کنند برای غسل شهادت به حمام صحرایی رفتند. غروب بود که از ما خداحافظی کردند و به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردند.
کد خبر: ۴۳۳۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۰۶
خاطرات نماز جمعه
این خاطرات در روز جمعه به تاریخ بیست و هشتم آبان سال 1361 هست که در روز جمعه برای ادای نماز جمعه رهسپار جایگاه نماز شدم وقتی که به درب حیاط جایگاه نماز جمعه رسیدم، دیدم کتابهایی می فروشند و من یک کتاب خریدم و بعد داخل حیاط نماز شدم...
کد خبر: ۴۱۱۹۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۲