در شب قدر برگزار شد؛
مراسم احیای شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان در جوار گلزار شهدای خرم آباد با حضور ایثارگران و عموم مردم برگزار شد.
کد خبر: ۵۶۵۷۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۱/۱۳
گفتگوی تصویری با همسر شهید «حیدر نظری»
«فردوس ایوانی» می گوید: یک روز حاضر شده بود و می خواست برود که مادرش گفت: چرا داری می روی؟ در جواب گفت: مادر جان مگر می شود صدای آهنگران را بشنوم و به جبهه نروم.
کد خبر: ۵۶۵۲۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۲
گفتگوی تصویری با همسر شهید «عباس شمس وندی»
«زهره خجسته» می گوید:همسرم بر اثر انفجار مین در منطقه کوره موش به شهادت رسید. او بسیار مهربان و دل رحم بود طوری که هر فرد ناتوانی را در خیابان می دید به او کمک می کرد.
کد خبر: ۵۶۵۱۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱
گفتگوی تصویری با جانباز و آزاده «نریمان کارگر سیاه سیاهی»
جانباز و آزاده «نریمان کارگر سیاه سیاهی»، می گوید: 21 تیر ماه 1367 در منطقه موسویان، دهلران اسیر شدم. هیچ تصوری از اسارت نداشتیم و بر ما شکنجههای سخت و طاقت فرسایی پیاده می کردند. بعثی ها به هیچ کس رحم نمی کردند.
کد خبر: ۵۶۵۱۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «سید خلیل حسینی»
جانباز کرمانشاهی «سید خلیل حسینی» میگوید: وظیفه هر انسانی است که از آب و خاک خود دفاع کند و من تا آخرین قطره خونم پای حفظ میهنم میایستم.
کد خبر: ۵۶۵۰۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۱۹
جانباز و آزاده «جهاندار فرهادی خوشینانی»
«جهاندار فرهادی خوشینانی» می گوید: در آخرین عملیات عراقیها هلیبرد کردند و منطقه را خالی کردند که ما هم اسیر شدیم. ابتدا ما را پشت خط خودشان انتقال دادند و بعد تکریت بردند با شکنجه های غیر قابل تصویر دو سال در اسارت بودیم. روزی که اسرا شلاق نمی خوردند همه مریض بودند.
کد خبر: ۵۶۴۱۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۳۰
جانباز و آزاده کرمانشاهی «بهزاد ملکی ده کبودی»
«بهزاد ملکی ده کبودی» می گوید: تقریبا خدمتم تمام شده بود که دوستانم می خواستند به جبهه اعزام شوند که من داوطلبانه با آنها راهی شدم 24 ساعت در منطقه سومار ماندیم عراقیها هلیبرد کردند ما اسیر شدیم ابتدا ما را به شهرک جلولا بردند دو شب آنجا ماندیم بعد به تکریت رفتیم سهری که صدام ساکن آنجا بود شکنجه ها از اینجا آغاز شد.
کد خبر: ۵۶۴۱۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۳۰
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «سعید حیدری» می گوید: با اینکه پسرم سنش خیلی کم بود ولی مورد علاقه فرماندهان خود قرار داشت و یکی از فرماندهان او گفته بود که تو به زودی شهید می شوی.
کد خبر: ۵۶۳۶۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۴
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «حمزه قبادی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: حمزه با افراد زیادی دوست بود و همه می گویند؛ خوش اخلاقی خصوصیت بارز او بود. من نگرانی از بابت روابط او نداشتم.
کد خبر: ۵۶۳۶۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۳
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «قدرت اله لطفی» با اشاره به اینکه یاد و خاطره تمام احوالات فرزندم از زمانی که خدا او را به ما داد تا دوران کودکی، تا زمان اعزام به جبهه را به خاطر دارم و هرگز از یادم نرفته است، خطاب به فرزند شهیدش گفت: مادر، قدرتجان گفتی وقتی برگشتم برایم نامزدی کنید، شرمندهام که برایت زن نگرفتم، عزیزم ببخش به قربانت شوم.
کد خبر: ۵۶۳۶۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۲۷
روایتی شنیدنی از جانباز و آزاده کرمانشاهی «سعد اله الفتی»
«سعد اله الفتی» می گوید: ابتدا در بسیج به مدت 18 ماه فعالیت داشتم تا اینکه به جبهه های جنگ رفتم. آخرین بار 45 روز در مرز خسروی ماندم و از کشور دفاع می کردم که در عملیات خانقین عراق به همراه 200 نفر از رزمندگان مجروح شدم و به اسارت بعثی ها درآمدم.
کد خبر: ۵۶۳۱۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۴
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «پرویز جمهور»
«پرویز جمهور» می گوید: از دوران مدرسه در پایگاه های بسیج حضور داشتم و فعالیت می کردم. به جبهه جنگ نیز رفتم و من برای رضای خدا و حفظ آب و خاک وطن با دشمن جنگیدم.
کد خبر: ۵۶۲۸۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۹
گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «ناصر خزایی»
«ناصر خزایی» می گوید: ایثار و شهادت دو کلمه مقدس هستند، ما باید خود را بشناسیم و وقتی خود را شناختیم خدا را شناختهایم. جانباز بودن مقدس است. اگر شهدا نبودند راه شهدا گم میشد، جانبازان راه شهدا را ادامه می دهند.
کد خبر: ۵۶۲۸۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۹
تاریخ شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «غلامرضا بهاری» می گوید؛ همسرم خیلی فرد مومن و بااخلاقی بود. بعد از ازدواج و تولد پسرم با وجود اینکه چند سال از جنگ گذشته بود اصرار به رفتن داشت و برای جبهه بیقراری میکرد. چند نوبت ما را گذاشت و به جبهه رفت تا آخر به آرزویش شهادت رسید.
کد خبر: ۵۶۲۸۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۸
گفتگوی تصویری با همسر شهید «محمد باقر مرادی»
«لیلا جهانی» میگوید: محمد برای مأموریت رفته بود به من گفت اول مهر برای ثبت نام فرزندمان خودم برگردم. دو روز بعد یکی از دوستانش درب منزل ما آمد، خیلی ناراحت بود و اشک در چشمانش شک کردم، درخواست شناسنامه کرد و گفت: میخواهند دفترچه اتکا بدهند باید شناسنامه محمد را ببرم.
کد خبر: ۵۶۲۳۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵
گفتگوی تصویری با همسر شهید «مراد بری ور»
«توران عیسائیان» می گوید: سال 1365 همسرم وارد سپاه پاسداران شد و همیشه در منطقه جنگی خوزستان حضور داشت و فعالیت می کرد تا اینکه بازنشست می شود اما مجددا از طرف سپاه دعوت به همکاری شد او را به پاوه اعزام کردند و نهایتا حین درگیری با منافقین در ارتفاعات شاهو سقوط می کند و به شهادت می رسد.
کد خبر: ۵۶۲۲۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۳
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «غلامحسین اسدی» می گوید: یکی از بستگان ما خیلی نیازمند بود و غلامحسین چون آن موقع پول چندانی نداشت از پدرش خواست تا به آن فامیل کمک کند و وقتی پدرش به او گفت خودت به آن فرد کمک کن غلامحسین گفت من الان پول چندانی ندارم که بتوانم به او کمک کنم. این مادر شهید گفت: غلامحسین برای اینکه بتواند به آن فامیلمان که محتاج بود کمک کند از پدرش خواست که در کارهایش به او کمک کند و در مقابل پدرش به او دستمزد بدهد و پدرش نیز پذیرفت و غلامحسین پولی را که پدرش بهعنوان دستمزد کار کردنش به او پرداخت میکرد را به آن فامیل میداد.
کد خبر: ۵۶۲۱۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «جمشید صالحی فریدن» می گوید: با اینکه فرزند جوانم را از دست دادم ولیکن از روی مادران چند شهیدی شرمنده ام. آنها چند فرزند خود را برای انقلاب فدا کردهاند اما من تنها یک فرزندم را در راه انقلاب داده ام. ای کاش فرزندان دیگری هم داشتم که برای انقلاب و ایران فدا کنم و آنها هم به شهادت برسند.
کد خبر: ۵۶۲۱۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۴
تاریخ شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «یداله مهدوی» می گوید: پیکر همسرم بعد از شهادت اشتباهی به جای یک شهید دیگر به مشهد برده می شود. آنجا متوجه میشوند که شهید مربوط به ازنا است و بعد از طواف در حرم امام رضا«ع» پیکرش را به ازنا بازگرداندند. قسمت همسرم این بود که بعد از شهادتش برای اولین بار به زیارت امام رضا «ع» برود.
کد خبر: ۵۶۱۹۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۳
تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «حسین خدایی» می گوید: پسرم غواص بود. هر 50 روز که در آب در حال ماموریت بود به مرخصی می آمد. بار آخر که می خواست برود لحظه خداحافظی به من گفت؛ مادر از شهادت من ناراحت نباش. من در خشکی یا در آب یا در آسمان بالاخره میمیرم اما شهادت بالاترین مرگ است. پس حق نداری بعد از من ناراحت باشی. الان هم که به گلزار شهدا می روم آرامش می گیرم.
کد خبر: ۵۶۱۹۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۱