یادی از شهید جواد گلشنی منفرد
گلشني اي كشته صحراي شوش
وي شهيـد سرفراز و سرخ پوش
دمبـدم از سـنگر فـتح المـبـيـن
بانك يا مـهدي تو آيد به گوش
(سنگ نوشته مزار شهيد جواد گلشني)
جبهه اردوگاه بزرگ خداپرستان بود. تفرجگاه سرخي كه سالكان عشق در آن به گلگشت عرفان و معرفت ميپرداختند و گلبانگ وصل سر ميدادند. در جبهه ميشد خدا را دقيقتر از هميشه و همه جا مشاهده كرد و ره صد ساله را يك شبه پيمود. بسياري از فرزندان معنوي خميني كبير1 با پيوستن به اين اردوگاه خدايي امام که بر او وزيدن گرفت در دشت ايمان و اسلام به شكوفه سبزش نشاند. رويش سبزش به سال 1339 در محله دگرمان ارخي زنجان بود. او در دامن مادري مهربان و پدري زحمت كش رشد كرد و قد بر افراشت. جواد از آغاز سالهاي نخست كودكي هم پاي پدر و مادر در محافل مذهبي حضور يافت و گوشِ جان به زمزمههاي زلال ديني سپرد. تلاوت آيههاي سپيد هدايت را در نزد حاج يحيي مسگر و آقا سعيد فراگرفت. در 6 سالگي قدم به دبستان خليل نوروزي (شاه پور سابق) نهاد. تحصيلات راهنماييش در مدرسه شهيد چمران (كوروش كبير سابق) سپري شد و در ادامه راه درس و مدرسه وارد دبيرستان دكتر شريعتي (پهلوي سابق) گرديد. پنجرههاي رو به صبح ايمان و آزادي كه گشوده گشت پرتو بيداري بر آيينه دلِ جواد هم تابيد و او شانه به شانه با خيل جوانان عاشق به طواف كعبه خمين رفت. روزهاي سرخ انقلاب از پي هم ميگذشت و حماسه و ايثار در دستان بلند مرداني چون جواد و برادر شهيدش خليل ميباليد. شهيد گلشني كه در ارتباط نزديك با روحانيت انقلابي و پايگاه نهضت در شهر، مسجد وليعصر(عج) بود به تكثير اعلاميهها و نوارهاي امام ميپرداخت و آن ها را در سطح شهر پخش ميكرد. او در بسياري از راهپيماييها و درگيريها از جمله اولين راهپيمايي زنجان فعالانه حضور يافت. تا اينكه سرآن جام ايران سپيده باران شد و نهال نوپاي انقلاب به بار ظفر نشست. با پيروزي نهضت جواد همدوش گروهي از جوانان شهر براي تشكيل هستههاي اوليه جهاد سازندگي، نهضت سوادآموزي، سپاه پاسداران زنجان پيش قدم شد. مدتي نيز در دادستاني انقلاب زنجان كمر به خدمت بست. ايشان در زمان فعاليت خود در نهادهاي انقلابي به صورت مجّاني فقط براي خدا و براي به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي فعاليت ميكرد(مصطفی بهرامیون(دوست شهيد وجانشين گردان وليعصردرعمليات خيبر).
خاطرات و خصوصيات شهيد جواد گلشني از زبان دوستان
آقاي حاج موسي عسجدي: جواد خيلي خوش اخلاق، خوشرو و خوش برخورد بود. معلومات و اطلاعاتي نسبتاً خوبي داشت. خيلي صادق و متدين، شوخ طبع و گاهي بذلهگو بود. به امام امت خيلي ارادت داشت.
آقاي تقي طهماسبي: شهيد بزرگوار جواد گلشني از اوايل پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت خوبي در ارتباط با سپاه و دادستاني انقلاب اسلامي داشت و شبانهروز خود را وقف خدمت به مردم شهيدپرور و حراست از انقلاب اسلامي ميکرد.
آقاي حاج محمود صدرمحمدي: ايشان دعاي كميل در مسجد سيد، مسجد رسول الله، سيدفتح الله و مسجد عباسيه ميخواند.
آقاي سيدهادي علويون: وی داراي استعداد خوب و حافظه قوي بود. ادبيات عرب را نزد حجه الاسلام والمسلمين آقا سيدمجتبي موسوی؛ خوانده و مريد ايشان بود.
آقاي بهنام معيني(هم كلاسي و دوست شهيد): خلوص و صفاي او و تقيدش به مسائل شرعي نمي گذاشت كه او فرجامي نيك نداشته باشد او با گروههاي مبارز آن روزگار ارتباط داشت. به عربي در حد كافي آشنا بود. براي آموزشياران نهضت تدريس ميكرد. با امور قضايي سالهاي ابتداي انقلاب همكاري مينمود و داراي مسئوليت بود. بدون اينكه مانند امروزيها افتخار كند و سوء استفاده كند. سعي او اين بود فردي مفيد براي دين اسلام و كشورش باشد. از هنگامي كه توانست كار كند تلاشش اين بود كه سر باري براي خانواده خود كه از خانوادههاي متدين بودند نباشد. چون به حرفه شيشه بُري وارد بود كار ميكرد و پول توجيبي خود را تأمين مينمود.
روزي خود شهيد براي ما تعريف ميكرد « قبل از پيروزي انقلاب كه پدرم جهت نماز جماعت مغرب و عشاء به مسجد ميرفت من در منزل ميماندم. هنگام اقامه نماز جماعت برقهای مسجد را خاموش و اعلاميههاي امام را در مسجد پخش ميكردم. پدرم پس از بازگشت از مسجد ميگفت: چه جوان هايي هستند! تو در خانه ميماني اما آن ها اينگونه فعاليت ميكنند.» و اين سخن شهيد همچنان در ذهنم مانده است كه ميگفت: « ملاك حقيقت است نه افراد.»
آقاي جلال قرباني: شهيد گلشني فردي عالم و در تدريس نهج البلاغه و قرآن فعال بود. او در گردان شهيد اصغر محمديان به عنوان تيربارچي مشغول خدمت بود و در مدت يك ماهه تا شهادتشان در فرصتهاي روزانه اقدام به تعليم و تدريس نهج البلاغه براي هم رزمان ميكردند. ايشان به عنوان تيربارچي دسته يكم درست پشت خاكريز مقدم دشمن (پس از عبور از ميدان مين) به شهادت رسيدند. زماني كه برادران تعاون جهت تخليه اجساد مطهر شهدا به ميادين نبرد رفته بودند وي را در حالي كه پشت خاكريز دشمن موضع گرفته و در حال تيراندازي به سوي دشمن شهيد شده بود يافته بودند.
آقاي حاج مصطفي بهراميون: در آخرين روزهاي عمرخويش به اندازه اي به وجد آمده بود كه مي دانست چه مي شود و به همين خاطر از شوق شهادت با همه شوخي مي كرد.
حضور در جبهههاي جنگ
جبهه سكوي معراج خوبان و گلچيني براي عاشقان شده بود. خدا در هر عصر و زمان بهترينها را براي خود برمي گزيند. اين بار نوبت جواد گلشني بود كه به گلشن جانان ميهمان شود. پس از سه بارحضور در جبهههاي حق عليه كفر جهاني در تاريخ 2/1/1361 در عمليات فتح المبين بر اثر متلاشي شدن سر و پاي راست به فوز عظيم شهادت نايل ميآيد و پس از 12 روز كه جنازه مطهرش بين نيروهاي خودي و دشمن بعثي مانده بود توسط برادران تعاون به پشت جبهه منتقل ميشود و پيكر خونين او كه گواه صادقي بر صداقتش بود بر شانههاي شور شهر روان شد و در تاريخ 15/1/61 در گلزار شهداي پايين ميهمان مردم نجيب شهر زنجان گرديد.
وصيتنامه شهيد جواد گلشني
(اين وصيتنامه بعد از شهادت شهيد از سنگر مزدوران عراقي به دست آمده است)
بسم الله الرحمن الرحيم
اشهد ان لا اله الاالله و ان محمد رسول ا... و ان عليا ولي الله و اولاده المعصومين ائمتي سلام الله عليهم اجمعين. از خداي بزرگ ميخواهم كه نيت مرا خالص گرداند و به لغزشهايم مرا مواخذه نكند و گناهانم را بر من ببخشد و مرا از پيروان صديق امام خميني و رهبران اسلام قرار دهد. من هيچ موقع با عناد و لجاجت در مقابل خدا نايستادهام اگر خدا به عدالت مواخذه كند همين بس است كه من به امانتهاي او كه براي انسان شدن به من سپرده است خيانت كردهام و انسان و مطيع نشدهام. ولي هر چه باشم مهمان خدايم كه خدا مهمان نوازترين مهمان نوازهاست و كريمترين كريمهاست و اين همه صحبتها، زبان درازي در پيش خداست. ولي خدا عذرآورندگان و مغفرت طلبان را دوست داشته به ايشان عنايت ميكند. اميدوارم كه خدا من عاصي ولي مغفرت طلب را نيز ببخشد و گناهانم را ستر كند و در يوم « تبلي السرائر» مرا در پيش جهانيان رسوا نكند كه روز سختي است و اما حق الناس كه خدا هيچ وقت آن را نمي بخشد از مومنين و پيروان خط امام متقاضي، اميدوارم هر حقي اعم از مادي و معنوي (غيبت، بهتان، سوء ظن و توهين) بر گردن من دارند به خاطر خدا بر من ببخشند كه بخشش از صفات مومنين است و اگر كساني بر من حقي ندارند طلب مغفرت از خدا براي من، حقي برگردن من بگذارند و از ناحيه خدا ماجور شوند و از اولياي دفن و كفنم تقاضا ميكنم عباراتي كه براي حلالي از مردم در بالا نوشتم چند بار تكرار كنند. در مراسم تشييع و مجلس ترحيم بر مقوا بنويسند و بر جاهاي مهم بزنند تا حق الناس بر گردن من نماند و اميدي براي عفو خدا بر من باقي بماند و اما از مردم مومن ميخواهم كه جنگ با عراق ايشان را از خطر دشمنان داخلي، منافقين و بيخدايان و گروهكهاي ضدروحاني در خط ضداسلام غافل ننمايد زيرا كه همينان زمينه ساز كودتا و جنگ ميباشند و آتش بيار معركه هستند كه به نام طرفداري از زحمتكشان كشور اسلامي را به بيگانه ميفروشند. (قاتلهم الله بايدينا « والسلام»)
اميدوارم كه اين انقلاب به انقلاب مهدي (عج) متصل شود و شعار لااله الله كره زمين را فراگيرد.
بسم الله الرحمن الرحيم
از فرصت استفاده كرده در اين تاريكي تجديد وصيت ميكنم:
من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتته جاهليه
من رهبر زمانم را تا حد امكان و قدر معرفت شناختم كه همانا از امامت امام زمان(عج) سرچشمه ميگيرد و امام خميني را نايب بر حق امام زمان ميدانم و با كمال اطمينان ميگويم هر كس به ولايت فقيه ايمان نداشته باشد به جاهليت مرده. هر كس از من طلب دارد بيايد بگيرد و بر هر كس حقي دارم حلال ميكنم و تقاضا دارم به خاطر امام زمان هر كس بر من حقي دارد حلال كند. همه را به خدا ميسپارم و از خداوند طلب مغفرت دارم. پدر و مادرم نيز به حق زهرا 3 حلال نمايند. [به] اموالم بنا به قانون شرعي عمل شود. وصيم پدرم است. در ضمن وكالت به قريب احتياط سه ماه نماز دارم. چهار روز روزه. اگر شد جبران كنيد.
جواد گلشني
التماس دعا دارم
(مدرسه ابتدايي دخترانه برادران گلشني ناحيه 2 آموزش و پرورش زنجان به نام اين شهيد و برادر شهيدش(شهيد خليل گلشني ) مزين شده است.)