گفتگویی به مناسبت روز جهانی مبارزه با مواد مخدر
همسر شهید مبارزه با مواد مخدر «سید عادل هاشمی قندرقالو» چنین می‌گوید: همسرم همیشه از کارش اینچنین تعریف می‌کرد گاهی در شب حتی به اندازه یک پلک زدن نمی‌توانیم استراحت کنیم.

 

شهید سیدعادل هاشمی پنجم آذر ۱۳۴۵‏، در روستای قندرقالو از توابع شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش مهدی و مادرش طوبا نام داشت. پاسدار بود. سال ١٣٧٠ ‏ازدواج کرد و تنها فرزندش پس از شهادت پدرش متولد شد. سوم آذرماه ١٣٧٠‏، در کرج هنگام درگیری با قاچاقچیان بر اثر اصابت چاقو به شکم، مسمومیت و خفگی، شهید شد. پیکر او را در مزار پایین شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.

پنجم تیرماه روز جهانی مبارزه با مواد مخدر نامگذاری شده است روزی است که می‌توان به بهانه آن از همه زحمت کشان عرصه حفظ امنیت و آرامش ملی قدردانی کرد. به خصوص شهدایی که در این راه از جان خود گذشته‌اند تا همه ما و فرزندانمان در وطن هر لحظه در امنیت کامل زندگی کنیم.

شهید سید عادل هاشمی قندرقالو یکی از شهدایی است که در درگیری با قاچاقچیان شهد شهادت را نوشیده است. همسر وی درباره او می‌گوید؛ او بسیار مسئولیت پذیر بود و هر زمان و مکان که به حضور او نیاز بود کم کاری نمی کرد. سید عادل حتی در زمان استراحت خود در میان ماموریت نیز چه به عنوان همسر و چه به عنوان فرزند خانواده و یا به هر عنوانی، وظایف و اموراتی که توان انجام آن را داشت به بهترین شکل انجام می‌داد و خستگی در او معنا نداشت، برای همین بهترین الگوی رفتاری برای من بود.

در ادامه از شما دعوت می کنیم مصاحبه صمیمی خبرنگار نوید شاهد زنجان با بانو منیره عباسی همسر گرانقدر شهید سید عادل هاشمی قندرقالو را همراه باشید.

 

چه سالی با شهید معزز ازدواج کردید؟

سومین روز از خرداد سال ١٣٧٠‏ ازدواجمان رقم خورد.

 

آن زمان چند سال داشتید؟

من حدود 18 سال داشتم و شهید معزز نیز 3 سال از من بزرگتر بود.

 

آیا شما نسبت ایثارگری هم داشتید؟

بله خواهر شهید ابوالفضل عباسی هستم.

 

عادل، وقت‌شناسی و مسئولیت‌پذیری را برایم به یادگار گذاشت

 

چطور با شهید آشنا شدید؟

من اصلا شناختی از ایشان نداشتم. ما همسایه‌ای داشتیم که نام پسرشان سید داود شبیری بود که به شهادت رسید. همسرم نحوه آشنایی‌اش را با من اینچنین توصیف می‌کرد؛ «مدتی بود که به ازدواج فکر می‌کردم تا اینکه روزی بسیار مستأصل بودم که بالاخره چه کسی همراه زندگی من خواهد بود و من باید چه کار کنم، در این حین در میدان 15 خرداد ایستاده بودم ناگهان این چنین حس کردم که شهید سید داود آمد و وارد کوچه استاد افشارچی شد (همسرم و شهید معزز ارتباط نزدیکی داشتند و حتی صیغه برادری نیز میانشان جاری شده بود)، ناخودآگاه به دنبال او راه افتادم و دیدم که در انتهای کوچه وارد خانه شما شد. انگار به من راه را نشان می‌داد که سراغ این خانواده بروم و بعد از آن مادرم را به خانه شما فرستادم.»

 

بعد از اینکه مادرشان به منزل شما آمد ماجرا چه طور پیش رفت؟

مادر ایشان به منزل ما آمد اما چون من اصلا به ازدواج فکر نمی‌کردم و هیچ برنامه‌‎ای هم نداشتم در فکر این بودم که جواب رد بدهم. در این میان مادر او موضوعی را مطرح کرد که من نتوانستم با صراحت جواب منفی را بدهم. مادرشان به من گفت؛ پسرم سید است ببینم چگونه جواب حضرت زهرا (س) را خواهی داد. این جمله برایم بسیار ارزشمند بود باعث شد تصمیم بگیرم طوری رفتار کنم که آنها به هر طریقی شده خودشان منصرف شوند. از آن پس آنها برای گرفتن بله، هر زمان که می‌توانستند به خانه ما می‌آمدند و من هر طور که می‌توانستم آنقدر زمان را کش می‌دادم که در زمان حضور آنها در خانه نباشم و آنها متوجه شوند که میلی به ازدواج ندارم. یکی از آن روزها آنقدر زمان را لفت دادم و بدون هیچ دلیل خاصی دیر وقت به خانه آمدم اما مادر و خواهر ایشان منتظر من بودند. بعد از آن همه تلاش برای منصرف شدن آنها که هیچ نتیجه‌ای نداشت، تنها چیزی که آن لحظه به ذهنم آمد این بود که به مادرشان گفتم شما مرا در شرایط خاصی قرار داده‌اید. من واقعا نمی‌دانم باید چه بگویم اجازه بدهید استخاره‌ای از قرآن بگیرم اما هر چه آمد هم شما قبول کنید و هم من. اگر بد آمد خواهشم این است دیگر اصرار نکند و اگر خوب آمد هم من حرفی نخواهم داشت.

 

مضمون آیه ای که استخاره کردید خاطرتان هست؟

شاید دقیق آیه مربوطه خاطرم نباشد اما مفهوم آیه این بود که ایشان از نیکوکاران هستند. این شد که بدون اینکه چیزی بگویم "بله" را دادم.

 

آیا فرزندی دارید؟

بله حاصل ازدواج من و همسرم، پسری است که حالا برای خودش مردی شده و فرزند دارد.

 

عادل، وقت‌شناسی و مسئولیت‌پذیری را برایم به یادگار گذاشت

 

در مدتی که همراه همسر خود در زندگی مشترکتان بودید چه خصوصیت‌های اخلاقی از ایشان دیدید؟

خصوصیات اخلاقی خوب ایشان بیشتر از تعداد انگشتان دست بود اما یکی از بارزترین خلقیات ایشان که مرا هم به انجام آن تشویق می‌کرد، وقت شناسی او بود. اگر برای مثال می‌گفت ساعت 10 می‌آیم محال بود 10:02 بیاید او واقعا به عهدی که می‌داد وفادار بود. از دیگر خصوصیاتش این بود که بی‌ادعا بود با اینکه شبانه روز فعالیت می‌کردند و مدام در ماموریت بود از هیچ کسی انتظاری نداشت و خودش می گفت «اگر کاری می‌کنیم با خدا معامله می‌کنیم.»

 

رفتار شهید با شما و خانواده‌اش چگونه بود؟

اتفاقا خصیصه مهم دیگر سید عادل، مسئولیت پذیری‌اش نسبت به من، خانواده و افراد دیگر جامعه بود. خاطرم هست که روزی من در دانشگاه زنجان سر کارم بودم که ایشان برای رساندن من به خانه دنبالم آمد. بارها این کار را کرده بود. به او گفتم چرا وقتی ماموریت و سر کار هستی این میزان از مسافت را از قزوین طی کردی تا مرا برسانی! من سرویس رفت و برگشت دارم اما او به من گفت در زمان‌هایی که باید استراحت کنم دوست دارم کنار تو باشم و وظیفه‌ام را در قبال تو ادا کنم. من نسبت به تو احساس دِین می‌کنم و می آیم تا با تو باشم. این مسئولیت پذیری او برای خانواده و سایر شرایط هم خود را نشان می‌داد.

 

شغل شهید معزز چه بود؟

او جزو سربازان گمنام امام زمان (عج) بود و مسئولیت عملیات را بر عهده داشت. می‌گفت گاهی در شب حتی به اندازه یک پلک زدن هم نمی‌توانیم استراحت کنیم.

 

عادل، وقت‌شناسی و مسئولیت‌پذیری را برایم به یادگار گذاشت

 

رفتار او در خانه چگونه بود؟

در دوره‌ای که من برای فرزندم باردار بودم و همزمان سرکار هم می‌رفتم نمی‌توانستم وقت کافی را در خانه برای امورات داشته باشم. او هر زمان در خانه بود و متوجه می‌شد کاری باقی مانده، دست به کار می‌شد و به بهترین شکل ممکن آن مورد را رفع می‌کرد. او حتی برای اینکه کسی متوجه این موضوع نشود راهکاری هم پیدا می‌کرد. خاطرم هست یک روز ایشان در خانه بود و متوجه شده بود چند لباس نشسته باقی مانده است، آنها را در حمام شسته و به خواهرش داده بود که پهن کند و گفته بود اینها را منیره شسته و وقت نکرده پهن کند.

 

با این ویژگی‌های خاص درباره شهادت او چه حسی دارید؟

از آنجایی که رفتارهایش واقعا برایم یک انسان وارسته را یادآوری می‌کند باید بگویم او یک الگوی کامل بود و الحق لیاقت شهادت را داشت.

 

خبر شهادت شهید بزرگوار چگونه به شما رسید؟

شب قبل از شهادت ایشان، بارها و بارها از خواب پریدم و چون ایشان در ماموریت بودند و ماشین در خانه بود در خواب می‌دیدم که ماشین را از خانه خارج می‌کنند و از خواب می‌پریدم و دوباره بعد از خواب، همین خواب را می‌دیدم. به همین دلیل دلشوره عجیبی در من بود. انگار قرار بود خبری به من داده شود. سر کار هم ناخودآگاه منتظر بودم که کسی مطلبی را به من بگوید تا اینکه دو نفر از همکارانش که یکی دوستش بود و او را می‌شناختم به سراغم آمدند و گفتند باید به خانه برویم چون سید عادل زخمی شده و نیاز به وسایلی دارد تا به بیمارستان برویم. همین که این را گفتند، من گفتم می‌دانم او به شهادت رسیده است و آنها پرسیدند چرا اینطور می‌گویی؛ گفتم من از شب این را احساس کرده‌ام. وقتی به منزل رسیدیم دقیقا همان صحنه خواب دیشب اتفاق افتاد، آنها ماشین همسرم را از حیاط خارج می‌کردند و صدای شیون خبر شهادت ایشان را تصدیق می‌کرد.

 

ایشان چه زمانی به شهادت رسیدند؟

سوم آذر ماه سال 1370 در حین ماموریت و درگیری با قاچاقچیان در کرج با ضربه چاقو به شهادت رسیدند.

 

گفتگو از: صغرا بنابی فرد

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده