نوید شاهد – خواهر شهيد "حسن ناودل مغازه‌ای" می‌گوید: از وقتي كه من به ياد دارم سخت مخالف حكومت و رژيم طاغوت بود. هر جا كه مي‌رفت با هر كه مي‌نشست از جنايت‌هاي حكومت مي‌گفت. مردم روستا را نيز آگاهي مي‌داد و از ظلم و جور شاه ستمگر سخن مي‌گفت.
شهیدی كه همه جا از جنايت‌هاي حكومت مي‌گفت


به گزارش نوید شاهد زنجان، شهید حسن ناودل مغازه‌ای بیست و نهم مهر ١٣٢٢ ، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش یوسف، در آموزش و پرورش کار می کرد و مادرش لیلا (فوت ۱۳۵۰) نام داشت. تا پایاذ دوره کاردانی درس می خواند. معلم بود. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم اسفند ١٣۶۵ ، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به پا، دست و پهلو، شهید شد. پیکرش را در مزار بالای زادگاهش به خاک سپردند.

سوسن ناودل مغازه‌اي خواهر شهيد "حسن ناودل مغازه‌ای" در مورد برادرش چنين روایت می‌کند:

يادم هست كه براي امتحانات نهايي ششم متوسطه رشته ادبي خود را آماده مي‌كرد. هر روز ورزش مي‌کرد. بعد كتاب به دست مي‌گرفت و در حياط منزلمان قدم مي‌زد و درس مي‌خواند.

او به تعبير من يك فرهنگ لغت بود. محال بود كسي لغتي از او بپرسد و او جوابش را نداند. ايشان علاقه فراواني به ياد گرفتن زبان هاي خارجي داشت. تا حدي هم با زبان هاي انگليسي، فرانسه و آلماني آشنايي داشت. پس از اخذ مدرک ديپلم با تشويق پدرم به استخدام آموزش و پرورش زنجان درآمد و برای تدريس به روستای مهرآباد اعزام شد.

برادرم با روستاييان و همين طور با بچه‌ها رفتار بسيار خوبي داشت. آنان هم او را خيلي دوست داشتند. او مدت زيادي در روستاهاي مختلف استان به شغل خطير معلّمی پرداخت.

از وقتي كه من به ياد دارم سخت مخالف حكومت و رژيم طاغوت بود. هر جا كه مي‌رفت با هر كه مي‌نشست از جنايت‌هاي حكومت مي‌گفت. مردم روستا را نيز آگاهي مي‌داد و از ظلم و جور شاه ستمگر سخن مي‌گفت.

گاهي هم براي من كه خواهر كوچكترش بودم از رشادت‌ها و فداكاري‌هاي مردان بزرگ انقلابي كه با شاه مبارزه مي‌كردند و شكنجه مي‌ديدند تعريف مي‌كرد.

هميشه بي‌قرار و همين طور عاشق سفر بود. يادم هست در زمان رژيم شاه مدتي از آموزش و پرورش كناره گرفت و با شغل‌هاي مختلف در شهرهاي مختلف با مردمان مختلف روزگار گذراند به اغلب نقاط ايران سفر كرد.

هر بار هم كه مي‌رفت پس از مدتي با دلتنگي فراوان و با دست‌هاي پر از سوغاتي براي خانواده مخصوصاً براي من كه آن موقع تنها فرزند باقي مانده در خانه پدر بودم (ديگر خواهر و برادرها ازدواج كرده و رفته بودند) باز مي‌گشت. هديه‌های من معمولاً کتاب و نوارهای عزاداری و سخنرانی بود.

او هم چون مسافر سبك‌باري كه فقط براي مدت كوتاهي در جايي اتراق كرده باشد هرگز زحمت نگهداري مال بي‌ارزش دنيا را به خود راه نداد.

وی بعد از اينكه با همه اعضاي خانواده ديدار تازه مي‌كرد دوباره مي‌رفت. تمام داراييش چند تکّه لباس و چند جلد كتاب بود اما ظاهري هميشه آراسته و تميز داشت.

خيلي سر به زير، محجوب، كم رو در عين حال شوخ طبع و با همه مهربان بود. پس از نماز ظهر و عصر روزهای جمعه و رفتن بر سر مزار مادر و خواهر جوانش فاطمه، ساعت‌های بسیاری در شب قرآن مي‌خواند.

حسن پس از مدتي اشتغال به كار آزاد در تهران و شهرهاي مختلف به اصرار پدرم به زنجان برگشت و دوباره با در پيش گرفتن شغل معلمی جهت خدمت به روستاهای سجاس و قره‌قوش رفت.

منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده