خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۰۷:۴۸
با همان نگاه نافذ و لبخند ملیح رو به من کرد و گفت: این پنج تومان را ببر و برای ماشین بنزین بخر. رفتن به خانه یک کار شخصی است. من دوست ندارم از مسئولیتم سوءاستفاده کنم.

نوید شاهد همدان:

غلام علی مالمیر: در اتومبیل را باز کردم و با اصرار گفتم: حاج آقا! بفرمایید سوار شوید تا شما را به منزل برسانم.

سوار شده و راه افتادیم. از جلوی شهرداری که گذشتیم، دست توی جیب کرد و یک پنج تومانی روی داشبورد ماشین گذاشت. در آن وقت ها کرایه تاکسی دو تومان بود.

تعجب کردم و گفتم: حاجی! اولا کرایه دو تومان است؛ ثانیاً من که با این ماشین از این مسیر می روم، شما هم که از مسئولان شهر هستید و در شهرداری خدمت می کنید، پس این چه کار است می کنید؟! ماشین دولت است و شما هم خدمت گزار دولت. من از این کرایه دادن شما سر در نمی آوردم.

با همان نگاه نافذ و لبخند ملیح رو به من کرد و گفت: این پنج تومان را ببر و برای ماشین بنزین بخر. رفتن به خانه یک کار شخصی است. من دوست ندارم از مسئولیتم سوءاستفاده کنم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده