کتاب«ذبیح لرستان» روایتی از وقایعی از زندگی و نحوه شهادت جانسوز خلبان شهیدغلامرضا چاغروند است که با قلم یک نویسنده کرمانشاهی به رشته تحریر درآمده که در ادامه می خوانیم.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، با تجربه دوران هشت ساله جنگ تحمیلی، اهمیت وجود "هوانیروز" بطور ملموس‌تر و محسوس‌تری قابل درک است و "هوانیروز" شاید قابل مقایسه با نیرو‌های دفاعی دیگر جمهوری اسلامی ایران نباشد. از این رو، روز 15 آذر مصادف با سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری، «روز هوانیروز» نامگذاری شده است. 

به همین مناسبت خبرنگار نوید شاهد، "مهرداد رضایی فر" نویسنده کرمانشاهی که کتابی درخصوص شهید قهرمان هوانیروز «غلامرضا چاغروند» نوشته است را به اتاق تحریریه نوید شاهد کرمانشاه دعوت کرد و ایشان در مورد کتاب خود توضیحاتی داد که در ادامه مشروح این مصاحبه به شما مخاطبان ارجمند تقدیم می شود.

ذبیح لرستان، شهید بی سر

نوید شاهد کرمانشاه: ابتدا خود را معرفی بفرمایید.

نویسنده کرمانشاهی: من مهرداد رضایی فر 18 تیر 1351 در استان کرمانشاه به دنیا آمدم. به واسطه اینکه فرزندان بزرگتر از من در خانواده بودند، خواندن و نوشتن را قبل از ورود به مدرسه آموزش دیده بودم. از کودکی به زبان و ادبیات فارسی علاقمند بودم و در مقطع دبیرستان هم رشته ادبیات فارسی را انتخاب کردم.

نوید شاهد کرمانشاه: چطور شد که به نویسندگی علاقمند شدید و به حوزه دفاع مقدس پرداختید؟

رضایی فر: در دبیرستان کزازی با اساتید بسیار خوبی آشنا شدم، این موضوع در ذوق ادبی و نظم کاری من بسیار تأثیرگذار بود. بعد از آن یک دوره آموزشی فیلمسازی در سینمای جوان را گذراندم. در همین راستا می بایست به مطالعه ادبیات داستانی هم می‌پرداختم. بعد از این مراحل وارد دانشگاه شدم و در رشته فلسفه الهیات و معارف ادامه تحصیل دادم و پس از پایان تحصیل در دانشگاه، به سرعت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول به فعالیت شدم.

من یک دوست بسیار خوب به نام آقای "محمد عبدی" دارم که همکار شما در بنیاد شهید و امور ایثارگران هم هست. بنا به درخواست نیروی زمینی سپاه، به من واگذار شد تا خاطرات شهدا را به صورت یک کتاب در بیاورم، با کمک آقای عبدی این کتاب در قالب دل نوشته های ادبی به نام «برگزیدگان» در استان کرمانشاه نوشته و به چاپ رسید.

در دوران ما درسی به نام "ادبیات پایداری" تعریف نشده بود اما من علاقه زیادی به شعر، ترجمه، داستان و تاریخ شفاهی داشتم و در این زمینه مطالعه می کردم.

نوید شاهد کرمانشاه: چرا تاریخ شفاهی مهم است و باید به آن پرداخته شود؟

رضایی فر: تاریخ شفاهی برای نویسندگان و ادبیات بسیار مهم است و باید حتما مورد بررسی قرار گیرد. تاریخ پُر از اتفاقات عجیب است. به طور مثال از سال 1340 به بعد، وقایع انقلاب و بعد از آن جنگ تحمیلی را داشته‌ایم که در این بازه زمانی افراد شاهد صحنه هایی در یک مکان و یک زمان بودند که آن صحنه ها و اتفاقات باید سریعا ثبت و ضبط شود.

تاریخ شفاهی به دنبال اسنادی است که با وقایع تطبیق داشته باشد. زمانی که اتفاقات تاریخ، جمع‌آوری و مکتوب شد به عنوان ماده اولیه در اختیار نویسندگان و هنرمندان قرار داده می‌شود که هنرمند آنها را به شکل های مختلف از جمله؛ داستان، رمان، داستان بلند، داستانک، دلنوشته، نمایشنامه، فیلمنامه، هنرهای تجسمی (نقاشی، مجسمه)، میناکاری و ... ارائه دهد.

متأسفانه بعد از گذشت 40 سال از جنگ تحمیلی، ما یکسری از رزمندگان و ایثارگران را از دست داده‌ایم و تعداد محدودی از افراد را در دسترس داریم. اینجا نقش تاریخ شفاهی مهم می‌شود و ما باید برای هر رزمنده دو کتاب فراهم کنیم یکی تاریخ شفاهی و دیگری زندگینامه خودنوشت، دیگرنوشت و ...

نوید شاهد کرمانشاه: گویا شما کتاب جدیدی به نام «ذبیح لرستان» تألیف و به چاپ رسانده اید. لطفا درخصوص این کتاب برایمان بگویید.

رضایی فر: کتاب «ذبیح لرستان» براساس زندگینامه و خاطرات شهید سرلشکر خلبان «غلامرضا چاغروند» توسط بنده جمع آوری و نوشته شده و در سال 1399 توسط انتشارات سوره سبز به چاپ رسیده است.

شهید غلامرضا چاغروند 12 بهمن 1331 در استان لرستان دیده به جهان می گشاید. بعد از پایان تحصیلات در مقطع دیپلم وارد هوانیروز می شود. دوره های هوایی و پرواز را می گذراند و در بحبوحه انقلاب، فعالیت های انقلابی را آغاز می کند. بعد از انقلاب سریعا جنگ تحمیلی آغاز و در اوایل جنگ مأموریت پروازی به استان ایلام منطقه دهلران - موسیان به ایشان سپرده می شود. زمانی که هلی‌کوپتر به منطقه عمومی موسیان (روستای جلیزی بالا) نزدیک می شود به علت عقب نشینی نیروهای خودی و عدم اطلاع رسانی به خدمه پرواز مذکور هلی کوپتر مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجبور به فرود اضطراری می گردد و سرنشینان هلی کوپتر به اسارت نیروهای بعثی درمی‌آیند. فرمانده بعثی از ایشان می خواهند که به کشورش خیانت کند و به امام خمینی (ره) توهین کند، اما با مخالفت شهید روبه‌رو می شوند. ابتدا نیزه را در شانه اش فرو می کنند و در نهایت غلامرضا را در تاریخ 12 مهر 1359 حسین‌وار به شهادت می رسانند.

نوید شاهد کرمانشاه: چطور با شهید آشنا شدید و به آن پرداختید؟

رضایی فر: من با امیر سرتیپ دوم خلبان کیومرث احدی آشنا شدم. در همه یگان‌های نظامی یک بخش هست به نام «معارف جنگ». آن زمان مسئول معارف جنگ، جناب سرهنگ کریم زاده بود. ایشان یکروز با من تماس گرفت و گفت من هم کرمانشاهی هستم و می خواهم تعدادی از شهدای خلبان هوانیروز را معرفی کنم و از شما می خواهم در این راستا با ما همکاری کنید.

به همراه آقای عبدی به تهران رفتیم ما را با معارف جنگ آشنا کردند. چند شهید خلبان کرمانشاهی از جمله؛ شهید یحیی شمشادیان، شهید نصرالله آسیایی و شهید محسن درخشان را به ما معرفی کردند و گفتند دوست داریم که این شهدا در اولویت قرار بگیرند.

این ارتباط ادامه‌دار شد. مجدد آقای کریم زاده تماس گرفت و عنوان کرد که می خواهیم برای شهید خلبان غلامرضا چاغروند کتابی تهیه کنیم. آن زمان امیر سرتیپ خلبان «یوسف قربانی» فرمانده هوانیروز شده بودند. او به من گفت از شهید چیزی در دسترس نداریم. تمامی دوستانش اسیر و بعضا فوت شدند و کار را به سختی می شود انجام داد که من هم قبول کردم.

نوید شاهد کرمانشاه: با چه کسانی آشنا شدید که توانستند به شما در مورد شهید «غلامرضا چاغروند» کمک کنند؟

مهرداد رضایی فر: امیر سرتیپ کیومرث حیدری، امیر سرتیپ دوم حمزه بیدادی، امیر سرتیپ دوم خلبان کیومرث احدی، امیر سرتیپ دوم خلبان هوشنگ یاری، امیر سرتیپ خلبان یوسف قربانی، امیر سرتیپ دوم غلامحسین دربندی، امیر سرتیپ دوم علی فلاحی، امیر سرتیپ دوم خلبان مجتبی روحانی، سردار سرتیپ سید محمد باقرزاده، سردار سرتیپ دوم داوود غیاثی راد، همرزمان شهید از جمله؛ سرهنگ خلبان بازنشسته کیومرث طاهری، سرهنگ خلبان بازنشسته محمد علی ویس‌کرمی، سرهنگ خلبان بازنشسته محمد ابراهیم باباجانی، سرهنگ بازنشسته عباس فولادوند، جانباز بازنشسته دکتر مراد روشنی، عاشقان پرواز و خلبان های جوان از جمله؛ سرهنگ خلبان سعید آرمان، سرهنگ خلبان دکتر بهرام مرادی، خانواده شهید از جمله؛ محمدرضا چاغروند (برادر شهید)، فرهنگی بازنشسته سهیلا چاغروند(خواهر شهید)، مینو معینی (همسر شهید)، سرهنگ بازنشسته علی سیاهپوش (همسر خواهر شهید)، روایت سه بانوی هم وطن شهید از جمله؛ آناهیتا کیانی(تابلو شهید را طراحی کردند)، مریم محمدی سوری، سوسن محمدی، روایت ناظران و پزشک تیم تفحص از جمله؛ دکتر نصرالله باقریان، حاج فالح حمیدی، دیوان جلیزی از کسانی بودند که در جمع آوری مطالب و اسناد شهید بسیار به من کمک کردند.

در بخش گردآوری کتاب،خواهر زاده شهید چاغروند، به من کمک های فراوانی کردند. در فلک سوم کتاب ذبیح لرستان، از صفحه 166 تا صفحه 171 به چگونگی تعلق خاطر و تأثیرپذیری یک نسل سومی جوان از شهید سرلشکر خلبان چاغروند پرداخته ام. جالب است بدانید که این جوان سال ها پیش پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد خود را به دایی شهیدش تقدیم کرده است و من سند این رفتار زیبای علمی را در صفحه 299 کتاب آورده‌ام. 

نوید شاهد کرمانشاه: با توجه به اینکه موفق به ارتباط با افراد زیادی که در مورد شهید اطلاعاتی داشتند شدید، در کنارش به اسناد شهید هم دست پیدا کردید؟

رضایی فر: بله، دستکش های شهید حدود 40 سال در منزل سرهنگ خلبان محمد ویس‌کرمی مانده بود. ایشان برای ما تعریف کردند شهید والامقام آخرین باری که به منزل ما آمده بودند برای مأموریتی اعزام شدند که دستکش شهید منزل ما جا ماند و من سال ها از آن نگهداری کردم که اگر روزی از خانواده شهید اطلاعی پیدا کردم آن را تحویل دهم. این دستکش برای خانواده شهید بسیار با ارزش بود و برایشان حکم پیراهن یوسف را پیدا کرد.

خواهر شهید به نام سهیلا چاغروند به همراه همسرشان در جمع آوری اطلاعات شهید به ما خیلی کمک کردند.

نوید شاهد کرمانشاه: لطفا نحوه شهادت شهید چاغروند را بیان کنید.

رضایی فر: بعثی‌ها سر شهید را می برند و پیکرش را در دشت موسیان رها می کنند که حیوانات آن را بدرند یا باد و بوران آن را از بین ببرد که بومی های آن منطقه پیکر شهید را دفن می کنند و یکی از اهالی آنجا که فرزندش در خارج از کشور زندگی می کرد، اوایل جنگ به ایران برمی گردد و از پدرش می پرسد اینجا چه خبر شده؟! پدرش می گوید این پیکر یکی از خلبان ها است که ما آن را اینجا دفن کرده ایم. لازم است تو بدانی که اگر روزی من نبودم شما این خبر را به دولت بدهید.

همین پسر به سپاه دزفول اطلاع می دهد پدرم این چنین موضوعی را با من درمیان گذاشته که شهید سرگرد بختیاری از خلبانان هوانیروز که در آن مقطع در پایگاه چهارم شکاری دزفول پرواز می‌کرد و در سال 1359، فرمانده گردان شهید چاغروند در پایگاه یکم رزمی هوانیروز کرمانشاه بوده است اعلام می کند؛ احتمالا این خلبان ما بوده است که به پرواز درآمده و بعد ما از آن بی‌اطلاع شدیم. همراه اهالی، یک تیم تفحص اعزام می‌شود و می بینند پیکری پیدا می‌شود با لباس خلبانی ولی سَر ندارد. جلوتر جستجو می کنند و سر شهید را هم در کلاه خلبانی پیدا می کنند.

خانواده شهید را دعوت کرده و از روی لباس های شهید پیکرش شناسایی می شود و این چنین شد کتاب شهید به نام "ذبیح لرستان" نام گذاری شد چرا که ایشان اهل لرستان بوده و سَر مبارک شهید توسط بعثی‌ها بریده شده بود.

کتاب «ذبیح لرستان» 12 بهمن 99 و سالروز تولد شهید چاغروند در تهران - فرهنگسرای ارسباران رونمایی شد و بسیار مورد استقبال قرار گرفت.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده