خاطرات رزمنده زنجانی از عملیات عاشورایی بدر/ قسمت نهم "فرشی از ترکش"
به گزارش نوید شاهد زنجان، "عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت نهم خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر روایت می کند:
با صدای وحشتناکی از خواب پریده و دیدم که چند فروند هواپیمای جنگنده عراقی در ارتفاع بسیار پایین در حال عبور از بالای کانال هستند، دشمن عقبه را زیر آتش گرفته و با هواپیما و توپخانه دورزن بطور مستمر آب راه ها و خطوط مواصلاتی و پدهای پشتیبانی و تدارکاتی لشگرها را می زد، صدای انفجارات قوی بصورت متوالی از عقبه به گوش می رسید و لحظه ای هم قطع نمی شد، اما با این وجود خط ما کاملاً ساکت و آرام بود.
جمع آوری مهمات
عراقی ها با چند دستگاه لودر بزرگ در حال ایجاد معبر و خاکریز کنار کانال بدبو بودند و بچه های ما هم عده ای مشغول جمع آوری مهمات در کنار سنگرشان بودند و عده ای هم تند تند گونی های پراز خاک را جابجا کرده و خرابی های سنگرهای خود را ترمیم می کردند .
خلاصه همه چیز آرام بود و از تیر و ترکش هنوز خبری نبود، آقا محمد چندمتری پائین تر مشغول ساخت سنگر بود و از برادر رسولی هم خبری نبود، برایم صبحانه کنار گذاشته بودند، کمی نان و پنیر خورده و بلند شده و مثل سایر همرزمان شروع به رفع اشکالات سنگر کرده و از گوشه و کنار کانال موشک آر پی جی جمع کرده و کنار سنگر چیدم .
فرشی از ترکش
فرشی از ترکش های ریز و درشت کف کانال را پوشانده بود و گلوله های منفجر نشده توپ و خمپاره و موشک های آرپی جی و مينی کاتيوشا هر طرف دیده می شد، در حال گشت زنی و بررسی موقعیت خط بودم که برادر بسيجی مصطفی جلدی چند گونی موشک آرپی جی برایم آورده و پیغام سردار زلفخانی معاونت دلاور گردان مبنی بر حفاظت شدید از حوضچه ها و جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن را ابلاغ کرده و رفت . تعداد زیادی موشک کنار سنگرم جمع کرده بودم و گونی های پراز موشک برادر جلدی هم به تعداد شان افزوده و خیالم از بابت مهمات کلی راحت شد.
باران گلوله
مشغول بستن خرج به زیر موشک ها و کشیدن ضامن شان بودم که یکدفعه بارانی از گلوله های خمپاره ۶۰ و موشک های مینی کاتیوشا به روی کانال باریدن گرفت و در عرض چند لحظه بقدری گلوله خمپاره و موشک مینی کاتیوشا به اطراف و داخل کانال اصابت کرد که همه جا را دود و آتش و خاکستر فرا گرفت و روز روشن مثال شب تیره و تار شد، شتابان داخل سنگر پریده و در گوشه ای پناه گرفته و دست هایم را روی سرم گذاشته و منتظر پایان آتش باری دشمن شدم .
آتش سنگين و پرحجم ادوات سبک عراقی ها ، دقيقأ روی کانال و اطراف آن ریخته می شد و چنان حجم سنگین و گسترده ای داشت که صدای انفجارات لحظه ای قطع نمی شد و ترکشهای ریز و درشت و سنگ و کلوخ همچون نقل و نبات به روی سنگرها می ریخت .
میخکوب
گلوله باران دشمن چنان گسترده و پر تعداد بود که همه رزمندگان در داخل سنگرهای کوچک و ناامن خود زمین گیر و میخکوب شده بودند و در محوطه داخلی کانال هیچ کس دیده نمی شد . حدود نیم ساعتی هرچه داشتند و از دستشان بر آمد ، روی کانال ریخته و باعث انهدام چند سنگر و شهادت و مجروحیت تعدادی از رزمندگان شدند .
آغاز هجوم
بعد از کوبیدن شدید کانال ، عراقی ها دست از آتشباری برداشته و غرش تانک ها خبر از آغاز هجوم دشمن داد . برای آشنایی با اوضاع منطقه ، با احتیاط به لبه خاکریز کشیده و سریع و یواشکی نگاهی به دور و اطراف انداختم ، تعداد زیادی تانک از کانال بدبو گذشته و در سه ستون افقی به صف شده بودند و نیروهای پیاده و کماندوهای گارد ریاست جمهوری عراق فوج فوج از راه رسیده و در پشت تانکها موضع می گرفتند .
باور کردنی نبود ، تعداد تانکهای دشمن چندین برابر رزمندگان داخل کانال بود ، صدها دستگاه تانک و نفربر زرهی و ده ها گردان کماندو و پیاده دشمن مقابل مان صف کشیده و آماده یورش به سمت کانال بودند .
نبردی نابرابر
نبردی نابرابر و ناجوانمردانه پیش رو داشتیم ، پنجاه یا شصت نفر نیروی خسته و بی خواب در مقابل یک قشون عظیم با تجهیزات مدرن روز و تعدادی زیاد نیروی تعلیم دیده کماندو و پیاده ...
منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان