مردی به بلندای پرواز
به گزارش نوید شاهد از زنجان، «ناگهان به هوش آمدم. همه جا را دود و آتش فرا گرفته بود. سوزشی را در دستان و صورت خود احساس میکردم. شعلههایی که دستانم را میسوزاند دیدم. آتش با حرارتی بالا زبانه میکشید. دستم را به طرف کمربند ضربدریام حرکت دادم، غافل از اینکه دست چپ قدرت هیچ حرکتی نداشت. دست راستم به خاطر شدت حرارت آهنی که کمربند را قفل کرده بود توان بازکردنش را نداشت. هیچ چیزی از گردن به پایین خود احساس نمیکردم. با خودم گفتم اینجا آخر کار است. شهادتینم را خواندم و از خدا طلب آمرزش کردم.
در ان لحظه تمام کارهای خوب و بدی که کرده بودم از نظرم گذشت و در ذهنم آیه 53 سوره زمر با معنی «از رحمت خداوند نومید نشوید كه خدا همه گناهان را مى آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است» مرور شد. بعد آرامش عجیبی تمام وجودم را احاطه کرد. در همین حین روح از بدنم جدا شد و سوختن جسمم را مشاهده میکردم. چند لحظهای نگذشته بود که به یاد کودک در راهم افتادم. 2 خواهر و مادرم نیز در ذهنم مجسم شدندو گفتم خدایا بعد از من چه کسی مراقب آنها خواهد بود؟ چه کسی به دادشان خواهد رسید؟ بار دیگر سوزش بدنم را حس کردم و این بار از هوش رفتم».
این بخشی از خاطرات امیر سرتیپ جانباز 70 درصد «یدالله واعظی» است. وی از رزمندگانی است که پروازهای پیاپی برای نبرد با دشمن و حضور درکنار خلبانهایی مانند شهیدان شیرودی، کشوری، شمشادیان و عباس بابایی او را به گنجینه خاطرات روزهای جبهه بدل کرده است. وی درباره چگونگی ورود خود به جبهه میگوید: با ورود به ارتش دورههایی مانند زبان انگلیسی، تحصیل در رشته خلبانی و فراگیری تئوریهای مختلف برای پرواز را پشت سر گذاشتم و در سن 23 سالگی وارد جبهه شدم. در دوران جنگ در آسمان مرزهای استانهای ایلام، کرمانشاه و کردستان پرواز داشتم. به نوعی به همراه اعضای پایگاه وظیفه پشتیبانی از این استانها را بر عهده داشتیم.
خلبان هلیکوپتر جنگنده کبری هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران ادامه میدهد: وظیفه اصلی هوانیروز پشتیبانی رزمی، تدارکاتی، شناسایی و تخلیه مجروحان بود. در همان اوایل در گردان ابوذر حضور داشتم و اولین پرواز را در سرپل ذهاب تجربه کردم.
وی متولد صائینقلعه ابهر است و به عنوان تنها پسر خانواده و فرزند ارشد در 12 سالگی پدرش را طی سانحهای از دست داده و سر پرست خانواده شده است، میگوید: حالا که به آن روزها فکر میکنم اینکه چگونه توانستیم در مقابل دشمنی که تمام دنیا پشتیبانیش میکرد تاب بیاوریم و مقابلش بایستیم مرا به شگفتی میاندازد.
کمان 99
واعظی در ادامه به عملیات کمان 99 اشاره میکند و میگوید: عملیات کمان ۹۹ روزاول مهرانجام شد. در ۳۱ شهریور ۵۹ حدود 2 یا 3 ساعت بعد ازحمله هوایی گسترده عراق به خاک کشور چند فروند از هواپیماهای جنگنده ما از پایگاه بوشهر بلند شدند و قسمتی از تاسیسات و مراکز نظامی عراق را در بصره بمباران کردند. تعداد هواپیماهای شرکت کننده دراین عملیات 142 فروند بود. خلبانهای هواپیماهای F14 تصمیم گرفتند در هوا سوخت گیری کنند تا استهلاک پایین بیاد.
وی میافزاید: در این عملیات رزمندگان کاری کردند کارستان که عراق در خواب هم احتمال رخداد چنین اتفاقی را نمیداد چون به خیال خود چند روز بعد در تهران بود. در واقع آشیانههای نظامی ارتش عراق در مناطق کرکوک، موصل، رشید، حبانیه، ناصریه، شعیبیه، کوت و المثنی مورد هدف قرار گرفتند. رزمندگان برای این عملیات با تمام وجود زحمت کشیدند، چون یک وسیله پرنده برای پرواز چندین مراحل کنترل را باید پشت سر بگذارد و اقدامات ویژهای را میطلبد. جالب اینکه همه 140 هواپیما سالم به آشیانه بازگشتند.
بسیاری میگویند که شهادت آرزویمان است. رزمنده دلاور زنجانی برداشت زیبای خود را از این جمله چنین بیان میکند: هرچند آرزوی همه رزمندگان این بود که اگر مرگ بر آنها میرسد از نوع شهادتش باشد، اما هیچ کداممان نمیخواستیم بدون رسیدن به اهدافمان و به راحتی شهید شویم. در واقع همه رزمندگان در عملیات هدف اولشان نجات کشور از شر دشمن بود و به همین دلیل تمام توان خود را در دفاع و مبارزه به کار میگرفتند. امام حسین(ع) نیز با اینکه شهادت در راه خدا را طلب میکرد اما هدفش این بود که با شکست دشمن، عدل را بنا بگذارد.
عملیات مسلم بن عقیل
امیر واعظی از اولین و آخرین مجروحیت خود چنین میگوید: روزی قرار بود من با شهید کشوری به عنوان کمک خلبان پرواز کنیم که رحیم پزشکی من را به زور پایین کشید و هر دو به عملیات رفتند و در همین پرواز نیز به شهادت رسیدند. بعد از مدتی در 15 مهر 59 ماموریتی به ما واگذار شد که قرار بود در منطقه مرزی سومار نزدیک ارتفاعات شهری مندلی عراق انجام شود. برای شناسایی منطقه با نیروها یک شب را مستقر شدیم. روز 15 مهر فرارسید. بعد خواندن نماز و خوردن نهار در چادر مشغول خواندن آیات آخر سوره آل عمران بودم که شهید یحیی شمشادیان وارد چادر شد و گفت «یدالله جان پاشو.» مزاح در جبهه بسیار بود. رو به او گفتم؛ «یحیی جان چه خبره؟ اجازه بده یکی، 2 تا آیه رو بخونم چشم.» وی یکی از آخرین جملات خود را بیان کرد؛ «یدالله جان در موقعیت کنونی مملکت حفظ مملکت خاک و نظام از قرائت قرآن تو واجبتر است»که بعد از شنیدن آن به سرعت قرآن را بوسیدم و آن را در چادر قرار دادم. خلبان زنجانی میافزاید: خبررسیدکه یک گردان ازتیپ۳۱ عاشورای سپاه ویک گردان از تیپ هوابرد شیراز ارتش درمنطقه سانواپا و ارتفاعات ۴۰۲ درمحاصره هستند. با شهید یحیی شمشادی به عنوان کمک خلبان راهی منطقه شدیم و شروع به تیراندازی به سمت نیروهای عراقی کردیم. در همین حین کوه سمت راست به خاطر اصابت موشک یا خمپاره منفجر شد و حجم سنگینی از خاک روی هلیکوپتر ریخت. گفتم یحیی بکشیم عقب بینیم چه اتفاقی افتاده. در مجموع آسیب جدی ندیده بود. با این حال میتوانستیم طبق قوانین بازگردیم اما وجدانمان اجازه نداد رزمندگان را تنها رها کنیم. یه لحظه دنیا در نظرم تیره و تار شد. امیر با بیان این جمله ادامه میدهد: 500 لیتر سوخت در باکمان که ظرفیت 900 لیتر را داشت باقی مانده بود. به هوش که آمدم همه چیز در آتش میسوخت. این درحالی بود که میزان اشتعال سوخت هلیکوپتر چندین برابر سوختها معمولی است.
در همین حین از هوش رفتم و خود را در بیمارستان صحرایی دیدم.بعد از آن از بیمارستان صحرایی به بیمارستان طالقانی کرمانشاه منتقل شدم و با توجه به بارندگی شدید بین تهران وکرمانشاه و عدم پرواز هواپیماهای پهن پیکر شهید صیادشیرازی هواپیمای جت فالکن را به کرمانشاه اعزام کرد و با آن هواپیما من را به تهران برای معالجه انتقال دادند و در آنجا تیم پزشکی صورتم را به بهترین شکل ممکن جراحی پلاستیک کرد. لذت نمازهایی که در آن بیمارستان به صورت خوابیده به سمت قبله خواندم را هرگز از یاد نمیبرم و دیگر تجربه نکردم.
عجایب جنگ
واعظی در یکی از خاطرات اعجازانگیز خود بیان میکند: یکی از خلبانان به نام «اسماعیل صحتی» که اصالتا اهل سراب بود در جزیره فاو با هلیکوپتر کبرا 960 که حداکثر سرعت را داشت توانست میگ 21 که 2/5 ماخ سرعت دارد را با موفقیت هدف قرار دهد. در دنیا سابقه ندارد هلیکوپتری با این سرعت کم وسیله پروازی همچون میگ 21 را مورد هدف موفقیت آمیز قرار دهد. همین موضوع باعث شد مابقی میگها به سرعت از منطقه فرار کنند.
نویسنده: صغری بنابیفرد
منبع: روزنامه همشهری استان زنجان