شهید «سید مجتبی نواب صفوی» به روایت همسر:
شهید «سید مجتبی نواب صفوی» عضو فدائیان اسلام از چهره‌های تاثیرگذار در پیروزی انقلاب اسلامی است که به گفته همسرش مبارز بی‌باک نبرد با طاغوتیان و مرد مهربان خانه بود.

نوید شاهد: بیست و هفتم دی‌ماه سالروز شهادت مردی است که برای پیروزی انقلاب اسلامی آرام و قرار نداشت. او شهید «مجتبی نواب صفوی» است. نام شهید «نواب صفوی» گره خورده با انقلاب اسلامی و مبارزات مردمی علیه طاغوت است. مردی که از میان مردم برخواسته بود تا حرف دل آنها را فریاد بزند و داد مظلومان را از ظالمان بگیرد. اما علاوه بر مبارزات انقلابی شهید «نواب صفوی» ویژگی‌های تاثیرگذار اخلاقی داشته که می‌تواند سرلوحه جوانان باشد. همه اینها بهانه‌ای شد تا مصاحبه‌ای از مرحوم «نیره‌سادات احتشام‌رضوی» همسر شهید «سید مجتبی نواب صفوی» عضو فدائیان اسلام که در مجله صوتی این شهید منتشر شده بود را پیش چشم شما قرار دهیم. با خواندن این مصاحبه ابعاد شخصیتی این شهید والامقام را بیشتر و بهتر می‌شناسید. 

مبارز بی‌باک نبرد با طاغوتیان و مرد مهربان خانه بود

شهید، دوست پدرم بود که شریک زندگی‌ام شد

احتشام‌ رضوی خود را شاگرد شهید عنوان کرد و درباره ازدواج‌شان گفت: پدرم از مبارزان انقلابی بود. علیه طاغوت زمان بود و به همین دلیل شهید «نواب صفوی» را می‌شناخت که همواره ستایشش می‌کرد. پدرم درباره کشتار مسجد گوهرشاد سخنراهای کوبنده‌ای می‌کرد که باعث شد مورد خشم حکومت قرار بگیرد و نیروهای در تعقیب او برای دستگیری‌اش باشند و همین موضوع باعث شد توسط حکومت تبعید شود. بعد از تحمل 4 سال تبعید و 3 سال زندان پدرم به خانه برگشت و در سال 1326 خانه‌ای را اجاره کرد و ساکن آن شد.

احتشام‌ رضوی ادامه داد: به یاد دارم که یک روز پدر گفت که «سید بزرگواری به خانه ما می‌آیند که باید از او مراقبت کنیم.» ما انتظار مرد مسنی را می‌کشیدیم اما سید جوانی را دیدم که وارد خانه شد و حسابی جا خوردیم. مدت اقامت سید جوان در خانه‌مان هیچ بدی از او ندیدیم و فقط اخلاق نیک و پسندیده از او در خاطرمان مانده است. دوستی پدرم و شهید «نواب» ادامه داشت و هر روز صمیمیت آنها بیشتر می‌شد تا اینکه ماه رمضان پدرم به علت بیماری قلبی در بیمارستان بستری شد. در آن دوران پدر بسیار نگران من بود اما مهربانی‌ها و دلسوزی‌های شهید که مراقب ما بود تا اندازه زیادی خیال پدرم را راحت کرده بود. من خواستگاران بسیاری داشتم اما پدرم نسبت به اینکه شریک زندگی‌ام با ایمان و سر به راه باشد حساسیت زیادی به خرج می‌داد. شهید بهره چندانی از مال دنیا نداشت و به همین دلیل خجالت می‌کشید که من را از پدرم خواستگاری کند. اما در نهایت با توکل به خدا دل به دریا زد و من را از پدرم خواستگاری کرد. پدرم که او را جوانی موجه و انقلابی می‌دانست، خواستگاری‌اش جواب مثبت داد و ما به سادگی زندگی مشترک‌مان را شروع کردیم. آیت الله «فیض» از طرف شهید «نواب» و آیت الله «حجت» از طرف خانواده ما در مراسم عقد حضور داشتند و ما را به عقد هم درآوردند.

شهید بی‌اندازه مهربان بود

همسر شهید، او را سراسر مهربان و دلسوزی‌ نسبت به بندگان خداوند توصیف کرد و در این باره به صحبت‌هایش ادامه داد: به یاد دارم که روزی به شهید گفتم دور از مادر و زیر دست نامادری بزرگ شدم. شهید بسیار متاثر شد، گریه کرد و به من گفت «از حالا به بعد من، همسر، مادر و رفیق تو هستم.» مهربانی بی‌اندازه او موجب شده بود تا بتوانم به او تکیه کنم و خیالم از همه چیز راحت باشد.

احتشام رضوی در ادامه صحبت‌هایش گفت: به قدری مهربان بود که من را «بابا جون» صدا می‌زد. لحن مهربانش وقتی این جمله را می‌گفت هنوز توی گوشم می‌شنوم، دلتنگ «باباجون» گفتن‌هایش هستم. یادش بخیر بارها به من می‌گفت «کوچکت هستم یا نوکرتم.» شاید برای کسانی که آن همه شهامت و شجاعت را در او می‌دیدند این همه لطافت و مهربانی دور از تصور باشد. شهید جمع اضداد بود. مبارز بی‌باک نبرد با طاغوتیان و مرد مهربان خانه بود. همین ویژگی‌ها موجب شده بود تا هر روز بیشتر به او علاقه‌مند شوم. خوبی‌های بی‌پایان او کاری کرده بود که من بی‌دریغ شهید به او عشق می‌ورزیدم، نه یک عشق ساده و معمولی. این را هم بگویم که شهید تمام وجودش وقف خدا بود و من به این دلیل دلبسته‌اش شده بودم که او شایسته‌گی‌اش را داشت.

شهید، دستگیر نیازمندان بود

احتشام رضوی صحبت‌هایش را درباره ویژگی‌های اخلاقی شهید ادامه داد و روایت کرد: شهید بسیار خوش‌قول بود و وقتی به سفر می‌رفت و می‌گفت 21 روز دیگر برمی‌گردم درست سر موعد مقرر بر می‌گشت. همیشه دقت می‌کرد که مبادا بر قول و قراری که با کسی گذاشته خلف وعده کند. این جمله‌اش هنوز توی گوش من هست که می‌گفت: «پیرو مکتبی هستیم که در آن باید برای خدا به خلق خدا خدمت کنیم.» ساز و کار خاصی هم برای یکی از برنامه‌های شهید رسیدگی به مشکلات نیازمندان بود. فهرستی از نیازمندان و ثروتمندان تهیه کرده بود و هر خانواده ثروتمند وظیفه داشت خانواده محتاجی را تحت پوشش قرار دهد. او از ثروتمندان می‌خواست که برنج، روغن و آرد نیازمندان را تامین کنند. خلاصه اینکه نمی‌توانست مشکلات زندگی نیازمندان را ببیند و نسبت به آنها بی‌تفاوت باشد.

همسر شهید در ادامه صحبت‌هایش خاطره‌ای از دلسوزی‌های شهید برای مردم و کمک او به نیازمندان را تعریف کرد: همیشه شب های جمعه به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) می‌رفتیم. به یاد دارم یک بار پس از زیارت صدای گریه سوزناک زنی را شنیدیم شهید به من گفت: برو ببین این زن چرا اینقدر ناله می‌‌کند و مشکلش چیست. با اینکه خجالت می‌کشیدم اما هر طور که بود به حرف همسرم عمل کردم. ابتدا تلاش کردم اعتمادش را جلب کنم و سپس از آن زن پرسیدم مشکلت چیست که انقدر بی‌تابی می‌کنی؟ او میان گریه‌هایش به سختی گفت: شوهرم قرضی داشت که متاسفانه نتوانست آن را پرداخت کند و او را به زندان انداخته‌اند. من هم ماجرایی که از آن زن شنیده بودم را بی‌کم و کاست برای شهید تعریف کردم، همسرم از من خواست آدرس طلبکار را بگیرم و زن را دلداری بدهم که من همین کار را کردم. وقتی به خانه برگشتیم شهید بلافاصله دنبال طلبکار فرستاد. طلبکار از تاجران بازار بود و همسرم با عصبانیت به او گفت: «تو خجالت نمی‌کشی برادر مسلمانت را که توان مالی برای پرداخت بدهی‌اش را ندارد به زندان انداختی.» طلبکار با دستپاچگی گفت: «به روی چشم آقا رضایت می‌دهم و همین کار را هم انجام داد.» شهید برای خدمت به اسلام و خلق خدا زندگی می‌کرد و تمام وجودش وقف دین مبین بود.

در تمام زندگی‌مان کوچکترین خشونت و بداخلاقی از او ندیدم

همسر شهید با اشاره به اینکه شهید بسیار خوش اخلاق بود، درباره رفتار او در خانواده روایت کرد: به یاد دارم که یک بار وقتی با دوستانش در اوج هیجان درباره مسائل مملکتی و جنایات طاغوتیان صحبت می‌کرد، اما همین که صدایش کردم تا موضوعی را با او در میان بگذارم، در نهایت مهربانی و آرامی جواب می‌داد؛ من هم تعجب می‌کردم و می‌گفتم «تا همین چند دقیقه پیش شما فریاد می‌کشیدی، پس چطور ناگهان انقدر آرام شدی؟ شهید جواب می‌داد: «اگر من از کسی عصبانی باشم نباید ناراحتی‌ام را سر شما خالی کنم.» شهید، نمونه اخلاق پسندیده بود.

همسر شهید گفت: شهید اعتقاد داشت: «انسان نباید نسبت به زن و فرزندش خشونت به خرج بدهد. به همین دلیل بود که در تمام زندگی مشترک‌مان کوچکترین خشونت، بد‌اخلاقی و اتفاقی که موجب ناراحتی من بشود را از او ندیدم. امیدوارم روح تمام شهدای فدائیان اسلام به ویژه شهید «سید مجتبی نواب صفوی» شاد و راهشان همواره پر رهرو باشد.

 

 

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده