پنجشنبه, ۲۵ شهريور ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۰۴
نوید شاهد - همرزم شهيد «نصرالله حاجی‌مزدرانی» نقل می‌کند: «در اولين روزهای زيبای بهار سال 1361 بود كه ايشان از ناحيه ران پای راست مجروح شدند و ما به وسيله آمبولانس ايشان و دوست ديگری كه مجروح بودند را به بهداری مستقر در پادگان تيپ ارتش برديم...» ادامه این ماجرای صبر و شکیبایی را در نوید شاهد بخوانید.

اعتقاد و ايمانی که به تأسی حضرت زينب(س) بود

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: شهید نصرالله حاجی‌مزدرانی، یادگار «حاج‌آقا» و «زلیخا» هشتم مهرماه سال 1342 در شهرستان ورامین چشم به جهان گشود. او تا پایان دوره متوسطه در رشته ادبیات درس خواند و دیپلم گرفت و سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور پیدا کرد. این شهید گرانقدر بیست و پنجم اسفند ماه سال 1363 در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر به شهادت رسید. پیکر وی را در گلستان شهدای سیدفتح‌الله زادگاهش به خاک سپردند.

روایتی خواندنی از همرزم شهيد «نصرالله حاجی‌مزدرانی» آنچه در پرونده فرهنگی شهید در بنیاد شهید درج شده است را در ادامه می‌خوانید:

زمانی كوردلان كم خرد با شعارهای رنگارنگ و توخالي خود سعیی در آشوب و بلوا و ضربه زدن به پيكره انقلابی كه خواست ملت بزرگ ايران بود را داشتند. به همراه شهيد و تعداد ديگری از دوستان عازم مهاباد شديم پس از چندی در اولين روزهای زيبای بهار سال 1361 بود كه ايشان از ناحيه ران پای راست مجروح شدند و ما به وسيله آمبولانس ايشان و دوست ديگری كه مجروح بودند را به بهداری مستقر در پادگان تيپ ارتش برديم.

پزشک درمانگاه قبل از تخليه آنها براي ديدن آنها به آمبولانس آمد. آن دو با وجود داشتن جراحاتی عميق و دردنک در حال مزاح و شوخی بودند پزشک با ديدن آن صحنه باور نداشت كه آنها مجروح هستند.

اين امر برای پزشک نا باورانه بود كه گفت: من بايد زخم آنها را ببينم و پانسمان موقت را باز كردم و جراحت آنها را ديد و به آنها گفت: مگر پای شما بی‌حس است كه درد را احساس نمی‌كنيد. آنها گفتند: پای ما بی‌حس نيست و درد هم چندان نيست. دكتر گفت: مگر می‌شود؟!... زخمي به اين عميقی درد چندانی نداشته باشد و متوجه روحيه بالای آنها شد. دكتر قيافهِ حق به جانبی به خود گرفت و گفت: بايد تذكراتی به شما بدهم اين جا درمانگاه است و شما بايد سكوت و آرامش و نظم را رعايت كنيد در غير اين صورت مجبورم برای رعايت حال ديگر مريضان از پذيرش شما خودداری كنم و بعد دستور حمل آنها را به داخل درمانگاه داد.

در آنجا تا حدودی به اين رسيدم كه آنها با اعتقاد و ايمان به حضرت زينب (س)  تأسی كرده بود و صبر و شكيبايی پيشه كرده بودند و با روحيه اي بالا به جای ناليدن از درد و رنج شوخی و مزاح به هم می‌كردند. تا افت روحيه امثال ما كه در كنارشان بوديم جلوگيری كنند. با آرزوی اين كه در آن دنيا از شفاعت آن عزيزان بهره‌مند باشيم.   

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده