نوید شاهد - جانباز هفتاد درصد «محمود اکبرنژاد» در قسمتی از خاطرات خود در دوران دفاع مقدس گفت: سال‌ها گمان می‌کردم که همرزمم شهید شده تا این‌که اسرا آزاد شدند و متوجه شدم که یحیی زاده در بین رزمندگان، آزاده بوده‌ است. این خبر بسیار خوشحالم کرد و هرچند دیگر نمی‌توانستم چهره‌ی آن دلیرمرد را ببینم. در ادامه خاطرات شنیدنی این جانباز گرانقدر را می خوانید.

ماجرای جانبازی که دیگر نتوانست چهره همرزمش را ببیند

محمود اکبرنژاد جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار نویدشاهدگیلان از اشتیاق رفتنش به جبهه گفت: اکثر بستگان ما در جبهه‌ها حضور داشتند و پدرم بیشتر اوقات در منطقه عملیاتی بود‌. اشتیاق من برای رفتن به جبهه روزبه‌روز بیشتر می‌شد و با اصرار زیاد توانستم رضایت والدینم را بگیرم و با دعای خیرشان راهی جبهه شوم.

او ادامه داد: پس‌ از گذراندن دوره آموزش در محل پادگان منجیل، از طریق لشکر شانزده قدس گیلان با گردان سلمان به فرماندهی برادر غلامرضا مروت و گروهانی که تحت فرماندهی برادر بازیار بود به منطقه جنوب اعزام شدیم.

جانباز دفاع مقدس، همسنگری در کنار شهید غلامرضا مروت را توفیق دانست و اضافه کرد: برادر مروت را به دلاوری می‌شناختم و همرزم بودن با او بسی افتخار بود.

او  با بیان این‌که درصدد شروع  عملیات کربلای ۵ بودند، ذکر کرد: شهید مروت به ما گفته بود که رزمندگان نباید داخل یک ساختمان بروند، به دستور فرمانده گردان گوش کردیم و قرار شد صبح پشت خاک‌ریز مستقر شویم.

وی‌ ادامه داد: سرمای زیادی در منطقه حاکم بود و دستور ناگهانی فرمانده باعث حیرت همه شده بود، اما صبح روز بعد اشک در چشمان همه حلقه‌زده بود و هیچ‌کس حرف نمی‌زد چون شب قبل ساختمان توسط موشک‌های دشمن با خاک یکسان شده بود و شهید مروت گفت، همان خداوندی که ابراهیم را از آتش دشمن نجات داد و حضرت یونس از شکم ماهی رهایی بخشید، حامی و یاور رزمندگان اسلام نیز هست و خدای بزرگ مرا واسطه و وسیله قرار داد تا به رزمندگان آسیبی نرسد.

ماجرای جانبازی که دیگر نتوانست چهره همرزمش را ببیند

محمد اکبرنژاد یکی دیگر از خاطرات خود را خاطرنشان کرد: عملیات شروع شد و به سوی دشمن حمله‌ور شدیم، پس‌ از چند روز دیگر آرامش نسبی در منطقه به وجود آمده بود. محمد یحیی‌زاده یکی از همسنگرانم که قوی‌هیکل و از آرپی‌جی زن‌های حرفه‌ای بود، به هم‌رزمان گفت؛ هر وقت هر کدام از شما مجروح شوید من و اکبری‌نژاد شما را به پشت خط انتقال می‌دهیم، ولی اگر من مجروح شدم کسی نمی‌تواند مرا به پشت خط برساند. شوخی یحیی‌زاده طولی نکشید که به واقعیت پیوست، دشمن با شکست‌های پی‌درپی و به کمک گارد مخصوص ریاست‌جمهوری پاتکی به سپاه اسلام زد و حملات دشمن از زمین هوا شروع شد.

جانباز دفاع مقدس یادآور شد: در حین درگیری بودم که متوجه شدم یحیی‌زاده نزدیک نخلستان‌ها داخل کانال افتاده، وقتی به بالینش رسیدم از ناحیه سر صورت شدید مجروح شده بود، با جثه ضعیفی که داشتم نمی‌توانستم او را پشت خط ببرم به او گفتم همین‌جا بمان تا با چند نفر دیگر به کمک تو بیایم.

او اضافه کرد: شدت درگیری با دشمن آن‌قدر زیاد بود که منجر به جنگ تن‌به‌تن شد در یک سه‌راهی که به آن "سه‌راهی شهادت" می‌گفتند گلوله‌های دشمن سر و چشم مرا به‌سختی مجروح کرد. وقتی‌که مرا به پشت خط انتقال دادند از هم‌رزمان جویای حال محمد یحیی‌زاده شدم، گفتند؛ نتوانستند نجاتش بدهند. خودش گفته بود که کسی قادر نیست آن هیکل درشت را به پشت خط بیاورد. بعد از آنکه مرا به بیمارستان شهید نمازی شیراز بردند و چشم خود را در راه اسلام هدیه کردم.

او گفت: سال‌ها گمان می‌کردم که یحیی زاده شهید شده تا این‌که اسرا آزاد شدند و دانستم یحیی‌زاده در بین رزمندگان آزاده بوده‌ است. این خبر بسیار خوشحالم کرد و هرچند دیگر نمی‌توانستم چهره‌ی آن دلیرمرد را ببینم.

لازم به ذکر است؛ برادر جانباز محمود اکبری‌نژاد در آبان 1349 در تهران متولد شد. همراه خانواده‌اش به آستانه‌ اشرفیه عزیمت کرد تا اول راهنمایی در مدرسه دکتر شریعتی آن شهرستان تحصیل نمود. آشنایی با تعالیم حضرت امام و شور انقلابی باعث شد که در همان سن کم داوطلبانه به یاری رزمندگان بشتابد، محمود پس‌ از حضور متوالی در میادین نبرد با دشمن در تاریخ بیست و یکم دی ماه 1365  از ناحیه چشم و سر مجروح شد و در صف جانبازان دوران دفاع مقدس قرار گرفت.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده