نوید شاهد – بردار شهید عطاء اله رفیعی می‌گوید: عطاء اله آنقدر شخصیت مورد قبولی داشت که اگر خواست خدا به ماندن و معلم شدنش هم بود به نظرم انسان‌های وارسته‌ای را تربیت می‌کرد. او بودن و نبودنش برای همه درس بود. در واقع او قبل و بعد از شهادت معلم بود.

عطاء اله قبل و بعد از شهادت معلم بود

 

به گزارش نوید شاهد زنجان، 12 اردیبهشت ماه مصادف است با سالروز شهادت شهید مرتضی مطهری که به عنوان روز معلم در تقویم نام گرفته است. این روز فرصت مغتنمی است که یادی از شهدای معلم کنیم شهدایی که هدف زندگی‌شان فراگیری علم و آموزش آن به آینده سازان کشور بود و در نهایت خود در دانشگاه ایثار و شهادت با نمره ممتازی موفق به دیدار پروردگار خود شدند. عطاء اله رفیعی یکی از شهدایی است که فاصله‌ای با معلم شدن نداشت او تحصیلات خود را در تربیت معلم ادامه می‌داد که به انتخاب خود به جبهه رفت. حالا برادرش چنان از او سخن می‌گوید که انگار سال‌ها نیست که با نبودش روزگار گذرانده انگار همین چند روز پیش برادر بزرگترش را از دست داده و اشک‌هایش سرازیر می‌شود. برادری که به داشتنش افتخار می‌کند و می‌داند که اگر خواست خدا بر بودن او در جامعه کنونی رقم می‌خورد دانش‌آموزان صالحی را به جامعه تحویل می‌داد.

آیت‌اله رفیعی برادر شهید عطاء اله رفیعی با اشاره به اینکه ما در خانواده 2 خواهر و 2 برادر بودیم، عنوان می‌کند: آن زمان منزلمان در روستای سجاس(اکنون شهر شده) از توابع خدابنده بود. پدرم کشاورز بود و مادرم خانه‌دار. پدرم پس از مدتی عضو شورای روستا شد. در آن زمان زمینه ادامه تحصیل برای همه مهیا نبود و اغلب در مقاطع تحصیلی کمتر ترک تحصیل کرده و به کار می‌پرداختند. پدرم بسیار آگاه بود و چون موفقیت افراد تحصیل کرده را می‌دید بسیار علاقه داشت که ما درسمان را ادامه دهیم. همین علاقه و تشویق‌های پدرم باعث شده که برای ادامه تحصیل همه تلاشمان را داشته باشیم.

وی ادامه می‌دهد: آن وقت تا مقطع سوم راهنمایی می‌توانستیم در روستا درس بخوانیم. برادرم بعد از آن امتحان داد و موفق شد در تربیت معلم شهر خدابنده قبول شود. و این گونه بود که تشویق های پدر و مادرم به ثمر نشست.

برادر شهید رفیعی از چگونگی رفتن شهید به جبهه چنین می‌گوید: پدرم سال 61 در جبهه حضور داشت. عطاء اله نیز به انتخاب خود برای رفتن ثبت نام کرده بود. او متولد 1344 و چهار سالی از من بزرگتر بود. قبل از اینکه پدر از جبهه به خانه باز گردد برادرم به جبهه اعزام شد . در واقع آنها همدیگر را ندیدند. او برای نخستین بار سال 1362 به جبهه رفت. سال 1363 برای بار دوم به منطقه غرب، سال 1364 به منطقه جنوب رفته و در عملیات والفجر 8 شرکت کرد و در نهایت سال 65 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. وقتی برادرم به شهادت رسید من 13 ساله بودم.

عطاء اله قبل و بعد از شهادت معلم بود

رضایت مادر

او درباره احساس مادرش برای رفتن برادر همزمان با پدر به جبهه چنین روایت می‌کند: مادرم تعریف می‌کرد؛ آن زمان پدرت در جبهه بود و حالا مرد خانه عطاء اله شده بود اگر او هم می رفت اوضاع سخت می شد و کارهای کشاورزی و دامداری و ... برجای می ماند. برای همین زمان اعزامش با دایی ات رفتیم و با او صحبت کردیم تا زمان برگشتن پدر منتظر بماند اما او گفت پدرم به وظیفه خود عمل کرده و من هم وظیفه ای دارم که باید به آن عمل کنیم. مادرم می‌گوید حرفش بی حساب و بی منطق نبود پس رضایت دادم.

 

عطاء اله با علم و اشتیاق به جبهه رفت

وی درباره چگونگی رفتارهای سنجیده برادرش می‌گوید: آن زمان که برادرم به شهادت رسید، نامزد کرده بود و پدر همسرش روحانی محل بود. آنها خانواده‌ای فهمیده و دین مدار بودند به همین دلیل عطاء اله نیز پس از نشست و برخواست با آنها بیش از پیش ارزش‌های دینی را فرا گرفته بود و آنها را عملی می‌کرد. خاطرم هست که او در فعالیت‌های انقلابی نیز نقش آفرینی می‌کرد پخش اعلامیه‌ها و نوارها بخشی از برنامه‌هایش بود. کتاب هایی که آن زمان مطالعه می‌کرد در روح و فکر او تاثیر بسیاری گذاشته بود. هنوز وقتی دلم برای برادرم تنگ می‌شود گاهی با خواندن کتاب هایش آرام می گیرم. می‌خواهم قاطعانه بگویم عطاء اله با علم و اشتیاق به جبهه رفت و این راه را انتخاب کرد.

عطاء اله قبل و بعد از شهادت معلم بود

خلوت

رفیعی با اشاره به اخلاق برادرش اضافه می‌کند: برای او دین و ارزش‌هایش جایگاه خاصی داشت. او در انجام فرایض دینی تمام تلاش خود را می‌کرد و با اینکه زمان شهادتش سن و سال چندانی نداشت تنها وصیتش درباره فرایض دینی یک ماه نماز بود و این نشان می دهد که او تا چه میزان به این موارد حساس بود و شخصا برای نماز و روزه و دیگر موارد خود تلاش کرده بود. او بسیار مهربان بود و فروتن. در آن زمان برای جبهه کمک های مردمی جمع و ارسال می‌شد. یک روز عطاء اله به پدرم گفت اگر می خواهی کمکی کنی در جمع این کار را نکن و در خلوت انجامش بده.

برادر شهید عطاء اله رفیعی که گاهی صدایش می لرزد و سکوت جای تمام حرف‌هایش را می‌گیرد با چشمانی اشکبار که دلتنگ برادر هستند تعریف می‌کند: او از من بزرگتر بود اما بارها مرا با خود به مسجد و جلسات می برد. من از او درس های بسیاری یاد گرفته‌ام. خاطرم هست که بسیار به من تاکید می‌کرد که اگر دام ها را به چرا می برم مراقب زمین‌های مردم باشم تا به آنها آسیبی وارد نشود. هیچ گاه بدون اجازه از باغ‌های مردم محصولی را نچینم و تا اجازه نگرفته‌ام به دارایی مردم نزدیک نشوم.

عطاء اله قبل و بعد از شهادت معلم بود

ماجرای خبر شهادت

وی با سکوتی عمیق تلخ‌ترین خاطره خود را شهادت برادرش می‌داند و می‌گوید: او شهادت در گمنامی را بسیار می پسندید برای همین بار آخر از گردان سید الشهداء ابهر به جبهه اعزام شد. برای همین نیز بعد از عملیات هم ولایتی های ما خبری از او نداشتند. 10 روز از عملیات گذشته بود که پدرم برای گرفتن خبر از او راهی شد. آن موقع اگر روستا شهیدی داشت به روحانی روستا که در واقع پدر همسر برادرم بود اطلاع می‌دادند از قضا آن روز با آنها تماس می گیرند و همسرش تلفن را بر می‌دارد که خبر آمدن شهیدی را می دهند همین که اسمش را می گویند لحظات سختی برای او رقم می خورد.

 

معلمی قبل و بعد از شهادت

رفیعی تاکید می‌کند: عطاء اله و همه شهدا اعتقاد قوی به خداوند و ارزش های دینی داشتند. آنها برای رسیدن به خواسته خود که رسیدن به خداوند بود از همه داشته های خود گذشتند و به هدف والای خود دست پیدا کردند. هیچ کسی از فردای خود خبر ندارد اما شهدا با علم به اینکه برای چه می روند و ممکن است چه اتفاقاتی برای آنها رخ دهد به جبهه رفتند و افتخار آفریند. با توجه به شناختی که نسبت به برادرم دارم می‌دانم که اگر عطاء اله شهید نمی شد و به عنوان معلم به خدمت خود ادامه می داد نیز قطعا افراد اثرگذاری را پرورش می داد. در واقع عطاء اله آنقدر شخصیت مورد قبولی داشت که اگر خواست خدا به ماندن و معلم شدنش هم بود به نظرم انسان‌های وارسته‌ای را تربیت می‌کرد. او بودن و نبودنش برای همه درس بود. در واقع او قبل و بعد از شهادت معلم بود.

 

گفتگو از: صغرا بنابی فرد   

  

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده