مادر شهید مهران اقرع می‌گوید:
دوشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۵۷
مادر شهید مهران اقرع در کتاب «مهران می‌خندد» که مجموعه زندگی‌نامه و خاطرات شهید اقرع است، خاطره‌ای از پسرش تعریف می‌کند که آن را می‌خوانیم.

شهید مهران اقرع

نوید شاهد: قبل از اینکه درِ پارکینگ را برقی کنند، شب‌ها که پدرش بر می‌‌گشت، وقتی می‌فهمیدکه پدرش رسیده زود از پله‌ها می‌رفت پایین که در را برایش باز کند. بعضی وقتها به شوخی به مهران می‌گفتم باز تو اومدی خود شیرین. همه‌اش خود شیرینی می‌کنی! می‌گفت نه مامان جان، بابا احترامش واجب است. اوایلی که از دانشگاه مرخصی می‌گرفت و می‌آمد قوچان، پدرش هنوز بازنشسته نشده بود و با لباس از اداره می‌آمد خانه. وقتی کلید می‌انداخت در خانه را باز کند مهران بلند می‌شد خبردار می‌ایستاد به احترام بابا محمد.

هیچ وقت جلوی پدرش دراز نکشید یا پایش را دراز نکرد. البته با من که مادرش بودم صمیمی بود. وقتی که می‌نشستم تلویزیون تماشا می‌کردم بعضی وقتها می‌آمد سرش را می‌گذاشت روی زانوی من و تلویزیون می‌دید. آخرین بار که آمده بود، سرش را گذاشته بود روی زانوی من، من هم اذیتش می‌کردم، شوخی می‌کردم، گوشش را می‌کشیدم. می‌گفت: «مامااااان اینقدر منو اذیت نکن. به من افتخار کن!» یکی زدم بهش، گفتم: «بلند شو خودت رو جمع کن! 2 روزه رفتی سرِ کار به چی افتخار کنم؟ بابات سرهنگه یک بار نگفته به من افتخار کن.»

من نمی‌دانستم مهران سر کار چه‌جوری بوده. اینکه نماز جماعت برگزار می‌کرده در پایگاه مرزی. به سربازها قرآن یاد می‌داده. با حوصله تمام به سربازهایی که نماز بلد نبودند نماز خواندن را یاد می‌داد.

من هروقت بچه‌هایم می‌خواستند راه دور بروند به آنها می‌گفتم اگر می‌خواهید من از شما راضی باشم، هر روز زیارت عاشورا و صبح‌‌ها آیت‌الکرسی بخوانید. بعد از شهادت، همکارانش گفتند بین نماز ظهر و عصر همیشه زیارت عاشورا می‌خواند و بین نماز مغرب و عشا حدیث و روایت و مسئله می‌گفت.

خواهرم برای پسر کوچکش کامپیوتر خریده بود. مهران که از سیستان آمده بود مرخصی، خواهرم از او خواست که کار با کامپیوتر را به محمد یاد بدهد. مهران به پسر خاله کوچکش گفته بود: «اول دعای فرج چیست؟» محمد گفت: «اللهم». مهران گفته بود: «خب بقیه‌اش؟» گفت: «بلد نیستم.»

مهران گفته بود: «2 روز وقت داری! اگر دعای فرج رو حفظ کنی، مجموعه کامل آموزش کامپیوتر رو برات می‌خرم.» به همین بهانه محمد دعای فرج را یاد گرفت، مهران هم جایزه‌اش را برایش خرید که وقتی نیست، محمد از روی همان سی‌دی‌ها کار با کامپیوتر را یاد بگیرد.

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده