درگفتگو با آزاده سرافراز حاج غلامرضا فرجی؛
نوید شاهد - غلامرضا فرجی از رزمندگان و آزادگان دوران دفاع مقدس است که به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن، گوشه‌ایی از خاطرات و شکنجه‌های دوران اسارت خود و همرزمانش را برایمان بازگو کرده است. او می گوید: علیرغم مخالفت خانواده‌اش، خود و دو برادرش همراه با نیروهای مردمی عازم جبهه می شوند. ادامه این گفتگو در نوید شاهد ایلام بخوانید.

نوید شاهد ایلام،؛ قبل از آغاز رسمی جنگ تحمیلی علیه کشور عزیزمان ایران به فرمان امام راحل(ره)، که خطاب به مردم فرمودند به جبهه بروید، علی رغم مخالفت خانواده بخاطر شرایط شان، من و دو برادر دیگرم عازم جبهه حق علیه باطل شدیم. در آن اوایل به عنوان نیروی بسیج مردمی با تحویل گرفتن اسلحه به کمک برادران سپاه برای دفاع از شهر مهران شتافتیم. ما به همراه نیروها درست تا شبی که روز بعد از آن مهران سقوط کرد و به محاصره دشمن افتاد، مقاومت کردیم، ساعت ۴ بعدازظهر بعد از هلی برد نیروهای بعثی من به همراه برادر بزرگم به اسارت دشمن افتادیم.

من و برادرم هنگام اسارت، لباس ارتشی بر تن داشتیم ولی خودمان را به عنوان کشاورز معرفی کردیم، در مسیر انتقال به اردوگاه، هنگام عبور از برخی شهرها من جمله کوت مورد اهانت و آزار قرار گرفتیم.از آنجا به یک سوله در شهر بغداد برای بازجویی به مدت ۴۸ ساعت منتقل شدیم.

خیلی تلاش کردند تا ما را وادار به هتاکی و فحاشی به امام راحل کنند

آزاده فرجی گفت: هر کدام از ما اسرا را به صورت انفرادی برای بازجویی داخل یک اتاق که پشت میز آن یک مترجم و استخبارات عراق نشسته بودن می بردند، آنجا خیلی شکنجه شدیم تا شاید اطلاعاتی از ما بدست بیاورند و در نهایت ما را وادار به فحش و هتاکی به ساحت حضرت امام خمینی (ره)بکنند، که هیچکدام از همرزمان اسیرم حتی با وجود شکنجه وحشیانه حاضر به این کار نشدند و سرانجام همگی ما ۱۸۸ نفر را به سلولی به نام فوزیلیه در ۱۵ کیلومتری بغداد منتقل کردند.

در فوزیلیه سخت ترین شرایط غیرانسانی را تحمل می کردیم

وی ادامه داد: در آن سلول باریک و تنگ شرایط زندگی بسیار دشوار بود، هر روز صبح هنگام خروج از سلول ما را مجبور می کردند از بین دو صف سرباز عراقی عبور کنیم، که به مدت ۵ دقیقه ما را با چوب و باطوم به شدت شکنجه می کردند. تمام مدت روی زمین سرد سلول بدون هیچ امکاناتی حتی در حد زیر انداز یا پتو و یا آب برای مصارف بهداشتی، شب را به صبح می‌رساندیم.

به هر نفر در طول ۲۴ ساعت شبانه روز فقط یک لیوان آب گرم برای آشامیدن داده می شد، تا ۶ ماه استحمامی درکار نبود، از گِل و خاک برای نظافت دست هایمان استفاده می کردیم، در فوزیلیه سخت ترین شرایط شکنجه های غیر انسانی را تحمل می کردیم.

صلیب سرخ تا آن زمان از وجود ما ۱۸۸ نفر اسیر در سلول فوزیلیه اطلاعی نداشت، بعد از گذشت ۳ سال تحمل تهدید و بدترین رنج ها و شکنجه ها در آن سلول، به کمک یکی از اسرای جوان بنام فرهاد ملک که پزشک اهل قصرشیرین بود، از طریق آسیب و زخم تعمدی این اسیر شجاع و به دنبال آن اعزام به خارج از اردوگاه برای مداوا در اردوگاه رمادیه که کارت شناسایی صلیب سرخ داشت، این پزشک اسیر موفق به بازگو کردن شرایط سخت و تعداد اسرای در بندِ سلول فوزیلیه به پزشک صلیب سرخ در اردوگاه رومادیه شد.

یک هفته بعد از این اتفاق، نیروهای بعثی برای نظافت سلول و اجازه استحمام به اسرا، پهن کردن زیرانداز و تقسیم غذا بین بچه ها وارد اردوگاه شدند، بعد از بازدید صلیب سرخ از شرایط بد سلول دستور انتقال ما ۱۸۸ نفر از طریق قطار باربری به اردوگاه موصل داده شد. آنجا بعد از ۳ سال اسارت برای ما کارت صلیب سرخ صادر شد.

یادگاری زمان اسارت برایم از دست دادن نصف ریه‌هایم بود

این آزاده جانباز افزود: اسارت در این اردوگاه هم بسیار سخت بود، اینجا در اثر سرماخوردگی طولانی مدت، دچار بیماری شدید ریوی شدم، از سال ۶۱ تا سال ۶۷ که به خاک وطنم بازگشتم بارها دچار خونریزی ریه شدم، که با وجود اصرار به درمان و یا بازگشت به کشور ایران از سوی پزشکان صلیب سرخ، دشمن اجازه این کار را نداد، اکنون نیمی از ریه های خود را از دست داده ام و این یادگاری زمان اسارت در اردوگاه موصل است.

سرفه ی شدید و جای پوتین های سربازهای بعثی هنوز همراهم است

آزاده فرجی گفت: شدت شکنجه ها به قوت خود باقی بود، با پیروزی همرزمان مان در عملیات های مختلف برای ۴۸ ساعت زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می گرفتیم. جای شکستگی های ناشی از ضربات پوتین سربازان بعث هنوز هم رو ساق پاهایم جا خوش کرده اند. شب ها از شدت سرفه نمی توانم استراحت کنم و مجبور به استفاده از کپسول اکسیژن می باشم. بیشتر اسرا دندان های خود را در دوره اسارت از دست داده اند.

با وجود همه سختی ها و شکنجه ها هیچ گاه از راهی که رفته ام پشیمان نیستم

وی افزود: با وجود تمام این سختی ها و شکنجه ها هیچ وقت از جهادی که در راه خدا و برای سربلندی ایران اسلامی انجام دادم، پشیمان نشده و نیستم.

همیشه دعاگوی همسرم هستم

آزاده فرجی ادامه داد: بعداز بازگشت به وطن راهی بیمارستان شدم و بعد از گذشت ۲۲ ماه تحمل بیماری با نصف ریه به آغوش خانواده بازگشتم. همیشه دعا گوی همسرم به خاطر تحمل شرایط بیماریم و همراه بودن همیشگی اش هستم.

در اردوگاه موصل جلو چشم اسرا پاهای دو اسیر را با گازوییل سوزاندند


وی گفت: به یاد دارم زمانی که در اردوگاه موصل ۴ بودم، یکی از اسرا به نام علی بیات که به سایرین قرآن آموزش می داد، را به حیاط اردوگاه بردند و به همراه دو نفر دیگر از ناحیه پاهایشان با گازوئیل جلو دیدگان دو هزار اسیر اردوگاه به آتش کشیدند، این اسرا اکنون جانباز ویلچری هستند

عزاداری ماه محرم را با وجود ممنوعیت برگزار می کردیم

غلامرضا فرجی خاطرنشان کرد: قبل از اسارت من و برادرم اذان گوی مسجد محله بودیم و هیچگاه نمازمان قضا نمی شد. در اردوگاه موصل اذان و نماز جماعت ممنوع بود و من به خاطر گفتن اذان به انفرادی افتادم، مراسمات دعای توسل و جوشن کبیر و عزاداری ایام محرم هم با وجود ممنوعیت برگزار می کردیم.ما اخبار کشورمان را از طریق رادیویی که از سربازان عراقی کش رفته بودیم، دریافت می کردیم و روی کاغذ سیمان می نوشتیم و بین اسرای موصل ۴ پخش می کردیم. این رادیو را در عمق یک متری حیاط اردوگاه پنهان کرده بودیم و این رادیو را هنگام بازگشت به وطن با خود به کشورمان آوردیم اکنون در ایران و بنام سفره ابوالفضل نگهداری می شود.

سخن پایانی این آزاده سرافراز

فرجی یادآور شد: حاضرم جانم را نثار رهبر معظم انقلاب اسلامی کنم، چراکه در برابر جان ناقابل من، عمر و زندگی بابرکت ایشان برای تمام مسلمین جهان، مثمر ثمر است.

 همسر آقای فرجی: خداوند را به خاطر وجودشان شاکر هستم


در ادامه همسر گرامی این آزاده وارد گفتگو شد و اظهار داشت: به ایشان ورشادت هایش افتخار می کنم وتاپای جان به ایشان خدمت می کنم چرا که همه ما به رشاد تهای این عزیزان مدیونیم.وقتی سرفه می زنند و درد می کشد به شدت ناراحت می شوم اما در عین حال صبوری می کنم و خداوند را به خاطر وجودشان شاکر هستم.

گفتگو: فرشته سنجیده خبرنگار افتخاری سایت نوید شاهد ایلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده