نوید شاهد – خواهر شهید محمدی می‌گوید: محمد بسیار طالب دستگیری از نیازمندان بود و بارها توصیه می‌کرد که نسبت به اطرافیان خود بی‌تفاوت نباشید. همین رفتارهایش باعث شد که حتی بعد از شهادتش هم اصلا احساس نمی‌کنم که او در بین ما نیست.


به گزارش نوید شاهد زنجان، ملیحه محمدی خواهر شهید محمد محمدی که هرگز جای خالی برادرش را احساس نکرده و معتقد است او همیشه در کنار ما بوده و هست، امروز در میدان مبارزه با بیماری کرونا دستگاه‌هایی را برای بیماران تهیه کرده و آن را به مرکز درمانی روستای دو اسب اهداء کرده است. او معتقد است که همه این اتفاقات خوب از خود محمد شروع شد؛ او بارها در طول زندگی خود به ما تاکید می کرد که از افراد اطراف خود غافل نباشیم و بارها پیش آمده بود که مسائل عده ای از اطرافیان را قبل از اینکه مابقی افراد مطلع شوند حل و فصل کرده بود. او نسبت به عزت نفس افراد بسیار حساس بود و اصلا راضی نمی‌شد شخصیت افراد به دلیل داشتن مشکلات زیر سوال برود در نتیجه تا جایی که توان داشت به افراد کمک می‌کرد.

وی با اشاره به اینکه محمد اولین پسر و دومین فرزند خانواده است، می‌گوید: خاطره‌ای در ذهن دارم که در آن سن بسیار کوچک بودم و کاملا به خاطر هست. اینکه محمد یک روز آمد و به مادرم گفت من دیگر مدرسه نمی روم!. مادر با او زمان بسیاری صحبت کرد که محمد جان چرا این تصمیم را گرفته‌ای؟ دلیلش را به من بگو. در آن دوران اغلب معلمان مدرسه بی حجاب سر کلاس حاضر می شدند و لباس‌های نامتعارفی داشتند. در واقع محمد دیدن زنان با این وضعیت را تاب نمی‌آورد. برای همین تصمیم گرفته بود به مدرسه نرود.

خواهد شهید محمد محمدی اضافه می‌کند: در مدرسه معلمی به نام خانم چمنی کار می کرد که به لحاظ پوشش و حجاب متفاوت با دیگر معلمان بود. او با حجاب کامل در کلاس درس حاضر می‌شد. مادرم تصمیم گرفت حرف های محمد را با او در میان بگذارد، بلکه راه چاره‌ای پیدا کند. خانم چمنی نیز بعد از شنیدن حرف های مادرم با محمد صحبت کرد و قرار شد اغلب مدت مدرسه را تحت تعلم او باشد.

نمی خواهم به مدرسه بروم!

وی عنوان می‌کند: محمد بعد از اینکه دوره پنجم ابتدائی را در روستای دو اسب به اتمام رساند برای ادامه تحصیل به مدرسه آیت الله زنجان رفت. بار دیگر محمد نزد پدرم آمد و گفت پدر من نمی خواهم به مدرسه بروم. پدرم علت را جویا شد و محمد گفت پدر اجازه بده در بسیج ثبت نام کنم. پدرم گفت: پس تکلیف مدرسه‌ات چه می‌شود؟ او جواب داد پدر زمانی که به جبهه بروم هم می‌توانم درسم را ادامه بدهم و هم اینکه برای کشورم بجنگم. او جواب جالب‌تری نیز داد؛ اینکه من می خواهم بروم تا بار دیگر شاهد بی‌حجابی زنان نباشم.

وی با اشاره به اینکه تحمل آزار به بانوان در جامعه قبل از انقلاب برای محمد بسیار سنگین بود، می‌افزاید: محمد بارها صحنه‌های خشونت علیه زنان در جامعه قبل از انقلاب را شاهد بود و اصلا دلش نمی‌خواست حرمت یک زن در جامعه زیر سوال برود. برای همین غیرتش جریحه‌دار می‌شد. در نهایت او به آرزویش رسید و به جبهه رفت.

شهیدی که مدافع عزت نفس اطرافیان بود

خواهر شهید محمدی از خلقیات برادر خود چنین می‌گوید: محمد بسیار طالب دستگیری از نیازمندان بود و بارها توصیه می‌کرد که نسبت به اطرافیان خود بی‌تفاوت نباشید. همین رفتارهایش باعث شد که حتی بعد از شهادتش هم اصلا احساس نمی‌کنم که او در بین ما نیست و بارها احساس کرده‌ام که در میان ما زندگی می‌کند و رفتارهایش هنوز هم ادامه دارد و برکت حضورش در زندگی‌مان همچون نسیم می‌وزد.

ملیحه محمدی با اشاره به اینکه، او هوای دیگر افراد اطراف خود را داشت، می‌گوید: اصلا راضی نمی‌شد غرور کسی در جمع بشکند و یا به خاطر داشتن مشکلی ناراحت و غمگین بماند. بارها پیش آمد که قبل از اینکه عزت نفس فردی خدشه‌دار شود، خودش شخصا وارد عمل می‌شد و مشکلش را حل می‌کرد و اجازه نمی‌داد شخصیت آن فرد در جمع خرد شود.

توصیه شهید

وی عنوان می‌کند: محمد توصیه اکید داشت که تا زمانی که زنده هستید از انقلاب و آرمان‌های امام مراقبت کنید.


چگونگی فعالیت حسینیه شهید "محمد محمدی"

خواهر شهید محمدی با اشاره به فعالیت‌های حسینیه شهید محمد محمدی نیز اظهار می‌کند: مردم روستای دو اسب آنچنان به این حسینیه علاقه دارند که به صورت خودجوش آن را اداره می‌کنند و بدون اینکه درخواستی از آنها باشد نذورات خود را اهداء می‌کنند تا در امورات خیر صرف شود چون ارتباط خوبی با شهدا از طریق این حسینیه برقرار کرده‌اند.

وی با اشاره به اینکه در این حسینیه قبل از شیوع بیماری کرونا کلاس‌های آموزش احکام و قرآن با نظم خاصی برگزار می‌شد، بیان می‌کند: اکنون نیز مردم همچنان پیگیر بازگشایی حسینیه هستند و ثانیه شماری می‌کنند تا در اولین فرصت حضور یافته و کلاس‌ها و کارهای ایثارگران خود را ادامه دهند. به تازگی نیز دستگاه‌هایی چون پالس اکسیمتر، تب سنج دیجیتال و سونی کیت دیجیتال را تهیه کرده و آنها را به درمانگاه روستای دو اسب اهداء کردیم. این دستگاه‌ها در راستای کمک به بهبود بیماران کرونایی و پیشگیری از شیوع این ویروس و همچنین کنترل و درمان سایر بیماریها قابل استفاده است.

خواهر شهید محمدی ادامه می‌دهد: در نظر داریم با یاری خداوند و نگاه ویژه شهدا و کمک‌های مومنانه دستگاه دیگری را نیز در آینده نزدیک تهیه و به مرکز درمانی اهداء کنیم.

دیدار شهید بعد از شهادت با بچه‌های روستا

وی با اشاره به خاطره‌ای شنیدنی از حسینیه شهید تعریف می‌کند: یک بار تعدادی از بچه‌های کم سن و سال روستا به حسینیه آمدند و به من گفتند؛ مادر ما برای فراگیری قرآن به این حسینیه می‌آید اگر این حسینیه شهید محمد محمدی است پس خود آقا محمد کجاست؟ من نسبت به سوالی که از آنها شنیده بودم شوکه شدم و به آنها گفتم شما بروید تا فردا بگویم محمد بیاید. صبح فردا یکی از همان بچه‌ها به سراغم آمد و گفت من محمد را در راه مدرسه دیدم! او گفت شما با من کاری داشتید که دیروز در حسینیه سراغم را گرفته بودید؟ بعد هم گفت هر کاری داشتید به حسینیه بروید، من پاسخ شما را خواهم داد.

**شهید محمد محمدی یکم فروردین ۱۳۴۵ ، در روستای دواسب از توابع شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش ابراهیم، کشاورزی می کرد و مادرش فضه نام داشت. تا اول راهنمایی درسی خواند. او نیز کشاورز بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفتم اسفند ۱۳۶۲ ، در جزیره ‏مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و بیست وپنجم مهر ۱۳۷۵ ‏، پس از تفحص در مزار پایین شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد.

گفتگو از: صغرا بنابی فرد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده