مادر شهید محرمعلی صالحی از فرزند برومند خود چنین می‌گوید: برای رفتن به جبهه از ترس اینکه من اجازه ندهم دو نفر از دوستانش را به عنوان سپاهی به خانه فرستاده بود و به آنها گفته بود یک جوری از مادرم اثر انگشت بگیرید او سواد ندارد. نمی فهمد رضایت نامه است.


محرمعلی صالحی پنجم آذر ۱۳۴۱‏، در روستای نکتو از توابع شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش اکبر و مادرش سیده جده ‏نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم تیر ۱۳۶۱‏، در آبادان بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. پیکرش در مزار پایین شهرستان زادگاهش به خاک سپرده ‏شد.

خاطرات شهید محرمعلی صالحی از زبان مادر

برای رفتن به جبهه از ترس اینکه من اجازه ندهم دو نفر از دوستانش را به عنوان سپاهی به خانه فرستاده بود و به آنها گفته بود یک جوری از مادرم اثر انگشت بگیرید او سواد ندارد. نمی فهمد رضایت نامه است.

آنها هم با لباس فرم سپاه آمدند به خانه ما بعدها فهمیدم واقعا سپاهی بودند اما گرفتن رضایت نامه فيلم بود.

خلاصه در را که باز کردم دو سپاهی با لباس فرم را دیدم. خشکم زد. از ترسم سریع گفتم بفرمایید منزل. آنها هم آمدند داخل خانه. کمی صحبت کردند که در جبهه به فرزندان شما نیاز داریم و... .

گفتم: خوب وقتی درسش تمام شد بیایید و ببریدش.

آنها گفتند خوب پس امضا کنید که ما آن موقع مشکلی نداشته باشیم مهرم را آوردم و انگشت زدم.

آنها رفتند. چند روز بعد دیدم سرحال و قبراق آمد خانه مادر خوب و مهربان من و... آنقدر گفت تا صدای من را درآورد گفتم: چه شده کبکت خروس می خواند.

گفت: مادر اگر من بروم جبهه چه کار می کنی؟ گفتم: هیچ برایت دعا می کنم. فعلا که اجازه ات را گرفته اند قرار شد بعد از درست بیایند ببرند.

آرام خندید. گفت: باشد پس فعلاً خداحافظ تا آن روز. فکر کردم شوخی می کند رفت تا شب منتظرش شدم دیدم نیامد.

به برادرش زنگ زدم گفتم خانه نیامده. بعد از یک ساعت برادرش آمد و گفت: مادر می دانی کجا رفته؟ همین را که گفت فهمیدم جبهه رفته.

گفتم: این دفعه که شهید نمی شود چون بدون اجازه قلبی من رفته.

وقتی مرخصی آمد ناراحت بود و گریه می کرد می گفت: چون تو اجازه نداده ای، من شهید نشدم، من پاک نیستم که شهید شوم. اگر این دفعه سالم به خانه برگردم دیگر نمی بوسمت.

دعا کن با صورت خونی بیایم که هم در این دنیا و هم در آن دنیا برای همیشه ببوسمت. راست هم می گفت آن دفعه که رفت با صورت خونی آمد و مرا همیشه در انتظار آن غرق بوسه شدنها گذاشت.

منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده