شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا
شهید سجاد طاهرنیا مژدهی پس از رشادت‌های فراوان در مناطق مختلف جبهه مقاومت، سرانجام در نخستین روز آبان ماه 1394 مصادف با روز تاسوعای حسینی (ع) در منطقه عملیاتی حلب در نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی بال در بال ملائک گشود و آسمانی شد.
فرماندهان نام «سجاد» را از کاروان اعزامی حذف کرده بودند/تولد فرزندش نزدیک است
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهید سجاد طاهرنیا مژدهی در تاریخ ۲۳ مرداد سال ۱۳۶۴ در خانواده‌ای مؤمن و مذهبی در شهرستان رشت به دنیا آمد. او از هفت‌سالگی در تمامی مراسم‌های مذهبی همراه پدر شرکت می‌کرد و کودکی‌اش با مسجد و پایگاه‌های بسیج و مراسم‌های مذهبی عجین شده ‌بود.

آقا سجاد توسط خانواده طوری تربیت‌شده بود که حتی یک‌شب هم بیرون از خانه نبود و هیچ‌وقت هم در ورود به خانه تأخیر نمی‌کرد و از مدرسه نیز مستقیم به خانه می‌رفت.

پدر سجاد پاسدار و مادرش نیز خانه‌دار بود و والدین او در تربیت دینی‌اش اهتمام کامل را داشتند تا جایی که او هیچ‌وقت نماز شب خود را ترک نمی‌کرد و نمازهای یومیه را نیز در اول وقت می‌خواند.

در بین خانواده، اقوام و آشنایان، شخصیتی موجه، بااخلاق اسلامی شناخته می‌شد و برایش هیچ‌چیز مهم‌تر از نماز اول وقت نبود و نیمه‌شب‌ها را نیز به عبادت سپری می‌کرد.

پس از گذراندن دوره تحصیلات متوسطه در سن ۱۸ سالگی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شد و قدم در راهی نهاد که پدرش آن را در جوانی سپری کرده بود؛ با سپری کردن آموزش مختلف نظامی در مناطق مختلف کشور سرانجام به عضویت گردان صابرین سپاه درآمد و در مأموریت‌های مختلف شمال غرب و جنوب شرق کشور حضور داشت.

با شدت گرفتن درگیری‌ها در عراق و سوریه تصمیم گرفت که به سوریه برود و از حرم اهل‌بیت (ع) و اسلام ناب محمدی (ص) که در معرض خطر تعرض تروریست‌های تکفیری قرارگرفته بود دفاع کند.

شهید سجاد طاهرنیا برای اعزام به سوریه تلاش‌های فراوانی انجام داد و بالاخره پس از تلاش‌های مکرر، موفق به کسب اجازه فرماندهان سپاه برای اعزام شد اما ازآنجایی‌که تولد فرزندش نزدیک بود، فرماندهان سپاه نام سجاد را از کاروان اعزامی حذف کردند.

همسر بزگوار شهیدمی‌گوید: «وقتی سجاد از حذف نامش خبردار شد به‌شدت ناراحت شده و حتی با التماس و گریه و زاری، من و سپس فرمانده اش را راضی کرد تا اعزامش به تأخیر نیفتد.»

سرانجام با گرفتن رضایت همسر و فرماندهان، درنهایت با همان کاروان راهی سوریه و در کنار سایر مدافعان حرم در شهر حلب سوریه حاضر شد.

شهید سجاد طاهرنیا مژدهی پس از رشادت‌های فراوان در مناطق مختلف جبهه مقاومت، سرانجام در نخستین روز آبان ماه 1394 مصادف با روز تاسوعای حسینی (ع) در منطقه عملیاتی حلب در نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی بال در بال ملائک گشود و آسمانی شد.

از شهید سجاد طاهرنیا مژدهی یک دختر و یک پسر به یادگار مانده است که پسرش ۲۰ روزه بود که خبر شهادت پدرش را آورده‌اند و تنها دیدار او با پدرش در روز مراسم تشییع شهید رقم خورد.

 
وصیت‌نامه شهید سجاد طاهرنیا مژدهی:

با سلام به امام زمان (عج) و نائب برحقش امام خامنه‌ای عزیز/ یک روز مانده به محرم ۹۴ و آغاز عملیات

«به نام آنکه عشق را آفرید تا ارباب عاشقان حسین شود»

پدر و مادر عزیزم!

با عرض سلام به شما عزیزان که تمام وجود و هستی خودتان را فدای تربیت بنده‌ حقیر کردید. از شما عزیزان ممنون هستم اما شرمنده که نتوانستم هیچ‌گاه کنار شما باشم و خدمتی برایتان انجام بدهم. فقط می‌توانم بگویم ان‌شاء‌الله حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) اجرتان دهند و شفیع شما باشند در آن روز سخت. مرا حلال کنید و این پسرتان را قربانی و فدایی، پسرِ اربابِ بی کفنمان کنید، از خداوند برای شما صبر و سلامتی خواستارم و از شما خواهش می‌کنم مثل همیشه کمک و پشتیبان همسر و فرزندانم باشید. دوست دار شما، پسر شرمنده‌ شما.

همسر عزیزم!

با عرض سلام و خدا قوت به شما که همه‌ بار این زندگی و تربیت فرزندانمان به دوش شما است. از حضرت زینب (س) و بی‌بیِ سه‌ساله برای شما سلامتی و صبر و استقامت طلب می‌کنم. از شما به خاطر همه‌چیز ممنونم. از این‌که در تمامی مراحل زندگی پشتِ بنده‌ حقیر بودی و مرا در تمامی لحظات یاری کردی و از خدا می‌خواهم در آخرت باهم باشیم، شاید سختی‌هایی که در زندگی با بنده کشیدی را جبران کنم. لطفاً فاطمه رقیه و محمدحسین را ولایی تربیت کنید و به آن‌ها بگویید که من به چه اندازه دوستشان دارم. خداوند توفیق داد، هرروز دو رکعت نماز برای عاقبت‌به‌خیری از روز اول تولد بچه‌ها تا الآن خواندم اگر در توان شما بود برایشان بخوانید.

یادتان باشد در تمامی مراحل زندگی فقط توکل کنید به خدا و قناعت کنید و به هر چیزی که خداوند به شما داده راضی باشید و از کسی جز خداوند چیزی نخواهید. ببخشید که در لحظات سخت نبودم، هرچند وظیفه‌ بنده بود؛ اما به خاطر همه‌ سختی‌ها از شما عذر‌خواهی می‌کنم. همیشه به یادتان هستم و برایتان دعا می‌کنم. از خط ولایت جدا نشوید و چادر، این هدیه‌ حضرت زهرا (س) را که امانتی دست شما است را پاسداری کنید. سلام مرا به پدر و مادرتان برسان و بهشان بگو تشکر می‌کنم برای همه‌چیز. دوست دارت.

فرزندان!

نمی‌دانم چه حکمتی است؟ از خداوند سی سال عمر هدیه گرفتم، اما خوب استفاده نکردم و فقط شاید افتخارم نوکری ارباب باشد و دختر سه‌ساله‌ ایشان که دو فرزندم را هدیه‌ این بی‌بی سه‌ساله می‌دانم. درست در شبی که محمدحسین متولد شد و درست در همان ساعت، بنده توفیق زیارت این خانم را داشتم و حس خوبی در آن ساعات پیدا کردم. خدا را شکر و سپاس به خاطر این دو امانت.

فرزندانم! فاطمه رقیه، محمدحسین

با عرض سلام به شما دو امانت خداوند که خدا می‌داند شما را چه اندازه دوست دارم و عاشقتان هستم، از شما خواهش می‌کنم که به مادرتان کمک کنید و درستان را بخوانید و در تمام مراحل زندگی فقط از خدا و ائمه کمک بخواهید. شما دو نفر عزیزتر از جانم هستید. شما را قسم می‌دهم که باعث روسفیدی مادرتان باشید. خانم فاطمه‌ عزیز! حجابت را همیشه رعایت کن؛ مثل مادرت، چادر را که دست شما امانت است پاسداری کن.

محمدحسین عزیز! شما را ندیدم اما می‌دانم که شما هم مثل خواهرت هدیه‌ حضرت رقیه به من هستید. به پدربزرگ و مادربزرگتان احترام کنید. با این‌که خیلی دوست داشتم ببینمت اما نشد، چون من صدای کمک خواستن بچه‌های شیعیان را می‌شنویدم و نمی‌توانستم به صدای کمک خواستن آن‌ها جواب ندهم.

در همه مراحل زندگی برای شما دو نفر آرزوی موفقیت می‌کنم. از پدرتان راضی باشید. مادرتان را تنها نگذارید و گوش‌به‌فرمان امام خامنه‌ای باشید. دوست دارم خانم فاطمه، حافظ قرآن و محمدحسین قاری قرآن شوند. دوست دار شما، پدری که همیشه به یادتان هست.

خواهر و برادر و فرزندانشان!

سلام، فقط می‌توانم بگویم که دوستتان دارم. از شما خواهش می‌کنم مواظب پدر و مادرتان باشید و همیشه به یاد امام زمان (عج) و پشتیبان امام خامنه‌ای باشید. مرا حلال کنید، زینب و علی را ولایی تربیت کنید و بهشان یاد بدهید که باید گوش‌به‌فرمان ولی‌فقیه باشند و درسشان را خوب بخوانند.

فرماندهان:

چند سال پیش دو بزرگی که پدر شهید بودند به من توصیه کردند که دو چیز را هرگز فراموش نکنم، اول هرروز زیارت عاشورا و دوم قناعت کردن در تمامی کارها. از فرماندهان خواهش می‌کنم که اگر خداوند توفیق شهادت را نصیبم کرد، اگر جنازه‌ام دست دشمنان اسلام افتاد، به‌هیچ‌وجه حتی اندکی از پول بیت‌المال را خرج گرفتن بنده‌ حقیر نکنند. از فرمانده‌ محترم این عملیات و یا «حاج قاسم» درخواست دارم فرصت دیدار با امام و سیدمان را برای خانواده ‌این حقیر ایجاد کنند تا شاید این کار باعث شود زحماتشان را تا حدی جبران کرده باشم.

همه شما را دوست دارم و به یادتان هستم. مواظب فاطمه رقیه و محمدحسین من باشید و به همسرم کمک کنید تا روزی که خدا می‌داند.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده