شهید عباس صمدی‌ویکی در وصیتنامه خود می‌نویسد: آرزوى من اين بود كه به كربلا بروم تا حسين را زيارت كنم ولى نصيبم نشد.



به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید عباس صمدی‌ویکی در دوم اردیبهشت ماه سال 1344 متولد شد و در تاریخ 27 خرداد سال 1366 به شهادت رسید.

وصيت‌نامه

(بسمه تعالى

بسم رب الشهداء والصديقين

وصيت نامه پاسدار وظيفه عباس صمدى

چون ما از خاك {آفريده} شده ايم و يك قسمتمان خاك است، باز هم به خاك برمى گرديم.

چون وصيت نامه بر هر فرد مسلمان واجب است، بنده به عنوان يك فرد مسلمان وصيت نامه خودم را شروع مى كنم:

يك روز به دنيا آمدم و يك روز هم خواهم رفت و چه خوب است كه انسان در راه هدفش شهيد شود. تنها جسم من از ميان شما رفته است، ولى كارهايى كه در بين شما كردم، همه آنها باقى مانده است و ضمنا مادر مهربانم براى مرگ من ناراحت نباش و براى من سياه نپوش.

مادرجان! راهيكه من {در پيش} گرفته بودم و آخر به آرزوى خود رسيدم. ديگر گريه و ناله در آن نيست. من افتخار مى كنم كه در اين راه به فيض شهادت نائل آمدم. اميدوارم كه خداوند مرا از شهيدان گرامى خودش قرار دهد.

آخرين سخن من با خواهرم اين است: وقتى كه من رفتم، ناله و شيون نكنيد و اين را مى دانم كه تو آرزوى اين را داشتى. مادرجان! اميدوارم بديهاى مرا به بزرگى خود ببخشى و مرا حلال كنى.

در پايان همسر عزيزم! پدر گراميم و برادران دل جگر من! براى رفتن من ناراحت نباشيد. اگر ما رزمندگان مقدس دين اسلام و قرآن نبوديم، حتما صدام كافر به شهرهاى ما تجاوز مى كرد. خب! در اثر ريخته شدن خونهاى پاك است كه دشمن به نابودى كشيده مى شود و اين را بدانيد كه تنها من نيستم كه خودم را لايق نمى دانم در برابر اين خانواده هايى كه دو يا سه پسر، يا بيشتر ياران خود را در اين راه قربانى كردند.

در آخر به جاى شيون يا گريه برويد به خانواده شهداء دلدارى بدهيد. به گفته هاى رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران گوش فرا دهيد و از گفته هاى او پيروى كنيد.

پيام آخر من اين است: ناراحت و پشيمان نشويد. مادر بدان اگر گريه و شيون بكنى، خداوند قربان تو را قبول نمى كند. سخنت اين باشد: خداوند! اين قربانى ناقابل را از ما قبول كن. اى مردم روستاى ويك ما رفتيم. ادامه دهنده راه ما شماها و ملت ايران بايد باشد.

تو اى مادر كه مرا 22 ساله كردى. شبها در كنار گهواره من خوابت نمى برد. مبادا در مرگ من شيون و زارى زياد كنى، چون تنها من نبودم كه در جبهه هاى جنگ خونم ريخته شد.

كمى به فكر مادرانى باشيد كه دو يا سه فرزند پسر داشتند كه در راه ميهن خود به جبهه هاى حق عليه باطل فرستادند و همه آنها شربت شهادت نوشيدند. كمى خود را جاى آن مادران شهيدى بگذار كه سه پسر داشتند كه همه آنها شربت شهادت نوشيدند. مادر تو شير خود را بر من حلال كن.

اميدوارم كه اين جنگ با پيروزى كامل رزمندگان به پايان برسد و راه كربلاى حسين رزمندگان مومن باز شود و اين ملت ايران با رهبرى امام خمينى نماز جماعت را در كربلا بخوانند. آرزوى من اين بود كه به كربلا بروم تا حسين را زيارت كنم ولى نصيبم نشد. وقتى كه مرا به قبر مى گذاريد به طرف كربلاى حسين برگردانيد تا اينكه بدين وسيله بتوانم كربلاى حسين را زيارت كنم.

منبع: بنیاد شهید وامور ایثارگران استان زنجان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده