خاطره ای کوتاه از شهید محمدجعفر نصر اصفهانی برگرفته از کتاب ره یافته عشق .
من باید در بیت المقدس 5 شهید می شدم

نوید شاهد: می گفت: «خواب دیده ام که حضرت علی (ع) به امام حسین (ع) فرموده اند که شفای او را بدهند.» من خوشحال شدم؛ یعنی تعبیر ناقصی از شفا داشتم. در حدود چهار هفته قبل از شهادت به عیادتش رفتم. در بیمارستان ایستادم تا اتاق خالی شد. در را بستم.

شرط رفاقت حکم می کرد که واقعیت را به او بگویم. با خود گفتم: « بگذار حساب کار خودش را بکند.» گفتم:« حاجی واقعیت این است که وضع حیلی وخیم شده و دکترها جواب کرده اند.»

نتوانستم خودم را کنترل کنم. سرم را روی سینه اش گذاشتم و گریستم. سرم را گرفت و در حالی که نوازش می کرد گفت: «حسین جان من یک سال و نیم است که اطلاع دارم. چرا ناراحتی؟ من در بیت المقدس5 باید شهید می شدم. خدا لطف کرد تا به حج مشرف شوم و دوبار به سوریه بروم و از همه مهمتر این که افتخار پیدا کردم که سرباز ثامن الائمه بشوم.»

بالاخره کار به جایی رسید که دیگر هیچ نمی خورد و چیزی از گلویش پایین نیم رفت و بعد از چند روز در حالی که به شدت ضعیف شده بود، دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار دوست شتافت.

راوی: سرگرد آزاده، حسین مبارکی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده