یادی از شهيد منوچهر عميدآبادي/شهدای فرهنگی استان زنجان
شهيد عميدآبادي فردي بسيار متين، با وقار، آرام، متفكر و ساكت بود. ايشان در برخورد اجتماعي بسيار محترم با ادب و خوش رو بود و غيبت و بدگويي كسي را نمي كرد.
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك

چـند روزي قـفسي ساختـه‌اند از بـدنم

اي خاك تيره شهيد ما را عزيزدار

اين نور چشم ماست كه در بر گرفته اي

(سنگ نوشته مزار شهيد منوچهر عميدآبادي)

« شهادت در راه خدا چيزي نيست كه بتوان آن را با سنجش‌هاي بشري و انگيزه‌هاي عادي ارزيابي كرد و شهيد در راه حق و هدف الهي را نتوان با ديد امكاني به مقام والاي آن پي برد كه

ارزش عظيم آن معياري الهي و مقام والاي اين ديدي ربوبي لازم دارد و نه تنها دست ما خاك نشينان از آن و اين كوتاه است كه افلاكيان نيز از راه يافتن به كنه آن عاجزند! چه كه آن ها از مختصات كامل است و ملكوتيان با آن مقام اسرار آميز فاصله‌ها دارند.

قلم به اين جا رسيد و سر بشكست و ما بازماندگان و عقب افتادگان در آرزوي آن و اين بايد روزشماري كنيم و حسرت شهادت و شهيد و شهيدپروران آنچناني را كه با ايثار ثمره حيات خود عاشقانه به اين شهيدان شاهد افتخار مي‌كنند به گور ببريم و از شجاعت‌هاي بي‌نظير شهيدان و دوستان اسير و مفقودشان و آسيب‌ديدگان و اشتياق زايدالوصف اينان براي بازگشت به ميدان شهادت احساس خجلت و حقارت كنيم.»

(از بيانات امام خميني(ره) به خانواده‌هاي معظم شهدا)

مدير و معلم شهيد منوچهر عميدآبادي از پدري مومن و زحمت كش و از مادري سيده و متدين و شهيدپرور و از تبار پيغمبر اعظم(ص) در سال 1340 در روستاي عميدآباد از توابع شهرستان ابهر قدم به كره ی خاكي گذاشت. مقطع ابتدايي را در دبستان دانش و مقطع راهنمايي را در مدرسه راهنمايي دانش در روستاي عميدآباد با موفقيت به پايان رسانيد و ديپلم تجربي خود را از دبيرستان دكتر علي شريعتي ابهر اخذ نمود و از تاريخ 7/10/60 در مركز تربيت معلم شهيد بهشتي زنجان در رشته آموزش ابتدايي مشغول به تحصيل شد.

استخدام در آموزش و پرورش

معلم شهيد پس از فراغت از تحصيل پايان دوره كارداني از 1/7/61 تا 31/6/62 قرارداد پيماني خود را با آموزش و پرورش مي‌بندد و به عنوان آموزگار تدريس خود را در روستاي اردجين ابهر در دبستان شهيد گروسي شروع مي‌نمايد.

در تابستان 62 در امتحانات راهنمايي (انتقال از ابتدايي به راهنمايي) رشته علوم تجربي قبول مي‌شود و تقاضاي تدريس در مقطع راهنمايي را مي‌نمايد كه با تقاضاي ايشان موافقت و در" روستاي چرگر" در حدود دو سال انجام وظيفه مي‌كند و بقيه خدمت ايشان تا زمان شهادت در زادگاه خود در روستاي عميدآباد بوده است.

شهيد بزرگوار در زادگاه خود علاوه بر تدريس مدتي هم مديريت مدرسه راهنمايي دانش را عهده‌دار بود و در زمان مديريتش فعاليت‌هاي بسيار چشمگير در تعمير و تكميل مدرسه داشت.

دبيرستاني هم با تلاش شبانه روزي او و شهيد علي سرداري و با همكاري اهالي و اداره آموزش و پرورش احداث گرديد كه اينك نام آن شهيد عزيز را بر خود دارد. آري! به همت او و شهيد سرداري دانش آموزان روستاي عميدآباد ديگر مجبور نيستند پس از پايان دوره راهنمايي براي ادامه تحصيل به ديگر شهرها مهاجرت كنند.

فعاليت مذهبي شهيد

شهيد عميدآبادي علاوه بر فعاليت‌هاي آموزشي و تربيتي كه خود جايگاه مخصوصي دارد در فعاليت‌هاي مذهبي و در داير نمودن محافل مذهبي در مساجد و فعال نمودن انجمن اسلامي جوانان در پيشبرد اهداف اسلام و انقلاب شكوهمند اسلامي به رهبري امام راحل بسيار كوشا و خستگي ناپذير بود. وي علاقه شديدي به هيئت‌هاي عزاداري مخصوصاً حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و همچنين به هيئت‌هاي قرائت قرآن داشت و همواره در تشكيل و شركت در چنين محافلي پيش قدم و مشوق اهالي روستا و جوانان بود.

او به طبقات محروم و مستضعف جامعه خود بسيار نزديك و با آن ها بسيار مهربان و صميمي بود. شهيد منوچهر عميدآبادي مانند شمعي بود كه اطرافيان خود را نور مي‌بخشيد. رفتار و گفتارش در ميان مردم به نحوي بود كه انسانيت و مسلماني را به طور كامل معني كرده و راه سعادت را نشان مي‌داد.

خاطرات آقای ذكرا... مظفري(هم ولايتي و دوست شهيد) از معلم شهيد منوچهر عميدآبادي:

شهيد عميدآبادي فردي بسيار متين، با وقار، آرام، متفكر و ساكت بود. ايشان در برخورد اجتماعي بسيار محترم با ادب و خوش رو بود. غيبت و بدگويي كسي را نمي كرد. اگر چنانچه در مجلسي حضور داشت و بحث غيبت مي‌شد فوراً مجلس غيبت را ترك مي‌كرد. يك روز يكي از همكاران پشت سر همسايه اي غيبت مي‌كرد.

ايشان نيز از نظر سوخت زمستاني مدرسه‌اي كه خود مدير آن بود به مضيقه افتاده حواسش در جهت تأمين سوخت بود. غيبت همكار را شنيد تنها يك بار بلي گفت در آخر ساعت اداري يك لحظه به فكر افتاد كه چرا به غيبت همكار بلي گفتم. خودم (مظفري) نيز شاهد بودم كه همان شب با يكي از همكاران معلم جهت شب نشيني و حلاليت به منزل نامبرده مي‌روند و صاحب خانه بسيار متعجب و شگفت زده مي‌شود و در اولين وهله علت آمدن شهيد عميدآبادي را جويا مي‌شود.

شهيد عزيز نيز بعداز سلام و احترام اولين صحبت خود را با حلاليت گرفتن از وي شروع مي‌كند. او فرد خود ساخته‌اي بود كه به كوچك ترين كار غيراخلاقي حساسيت داشت و خود را از آن ها دور نگه مي‌داشت در مديريت خودش هم با همه بسيار مهربان و دوست بود و ديگران هم او را دوست مي‌داشتند و ارادت خاصي بر او قايل بودند.

خاطره جالبي كه دارم مربوط به "تشييع جنازه " مطهر شهيد به اتفاق فاميل، دوستان و همسايگان با حضور مادر شهيد می‌باشد. من خود شاهد بودم كه مادر شهيد سيده خانم حدوداً پنج قدم به جنازه مطهر فرزند دلبندش مانده بود دست به سينه خود گذاشت و سرش را به طرف شهيد گرفته و خم شده و گفت:

« السلام پسرم لباس شهادت مباركت باشد. جگر گوشه‌ام مي‌داني من تو را بسيار دوست داشتم در پيش گاه خداوند مرا نيز شفاعت كن»

ما همه گريه مي‌كرديم. يكي از روحانيون حاضر در تشييع شهيد از من پرسيد اين خانم كيست؟ جواب گفتم: ايشان مادر شهيد منوچهر عميدآبادي است. روحاني بسيار گريه كرد و گفت: احسنت بر اين مادر شجاع، دلير و پاك دامن كه اين چنين از شهيد خود بدون آه و ناله استقبال مي‌كند. خداوند صبرشان دهد.

در هنگام تشييع اين دو بزرگوار با هم طي مراسمي بسيار بي‌نظير (شهيد منوچهر عميدآبادي و شهيد علي سرداري) در آغوش مردم قدرشناس عميدآباد تدفين شدند و مادر شهيد منوچهر عميدآبادي در هنگام تشييع جنازه فرزندش مرتب زير لب مي‌گفت « پسرم خلعت شهادت مباركت باشد.»

اعزام به جبهه‌هاي جنگ

شهيد منوچهر عميدآبادي پس از چند سال تلاش خالصانه در سنگر تعليم و تربيت به اين نتيجه رسيد كه وظيفه‌اش را در پشت جبهه انجام داده اكنون وقت آن است كه به نبردي بي‌امان با دشمن غدار در جبهه‌هاي جنگ بپردازد و خاك وطنش را از لوث وجود دشمن مكار پاك نمايد.

شهيد بزرگوار با اين تصميم و اراده در سال 1364 به جبهه اعزام شد به گفته برادران بسيجي او دلاوري‌ها و شجاعت‌هاي زايدالوصفي در جبهه‌ها از خود نشان مي‌داده و در حمله بي‌واهمه به دشمن مي‌تاخته و به آن ها امان نمي داده است.

اين شهيد بزرگوار سرانجام در عمليات والفجر هشت در فاو بر اثر تركش خمپاره از ناحيه پا به سختي مجروح و با اصابت آرپي جي هفت در تاريخ 25/11/64 به درجه رفيع شهادت نايل آمد و روح ملكوتيش به اعلا عليين پيوست و آبرومندانه در پيش معشوق ازلي جاودانه شد.

يك نامه خانوادگي از معلم شهيد عميدآبادي

با سلام به امام عصر(عج) و نايب بر حقش خميني بت شكن و با سلام به شهيدان اسلام و رزمندگان كفر ستيز و سلام و درود بر شما مادر عزيز و پدر گرامي كه اميدوارم در همه لحظات زندگي هميشه به ياد خدا بوده و زندگي سعادتمندي را سپري كنيد. سلام دو باره به روي خوب شما كه فرزندي را تربيت نموديد كه سرباز امام زمان(عج) باشد و اين افتخار را كسب نمايد كه در جبهه حق عليه باطل جنگ كند به راستي كه اين جنگ مثل جنگ‌هاي صدر اسلام است.

اين جنگ تحميلي در واقع كمك به حسين زمان(عج) كمك به دين اسلام و عمل نمودن به فرامين خدا مي‌باشد من كه به جبهه آمدم كاري جز انجام وظيفه نكردم. در اين امر هيچ ناراحتي و ترديدي به خودتان راه ندهيد كه عاقبتِ ما به سعادت ختم مي‌شود.

اما مطالبي در مورد وضعيت روحانيت و معنويت جبهه برايتان بنويسم. جبهه سراسر عشق است و دعا و استغاثه و استغفار. خوشا به حال كساني كه حق را شناخته و عاشقانه با نيت پاك و مطهر براي رضاي خدا به جبهه آمده اند.

وقتي كه به منطقه جنگي رسيديم بسيجي‌هايي را ديديم كه براي چندمين بار به جبهه مي‌آيند چقدر در پيش آن ها احساس حقارت مي‌كرديم و رويمان نمي شد اظهار بكنيم كه اولين بارمان است آمده ايم. حال حسرت مي‌خوريم كه چرا زودتر به جبهه نيامديم و چقدر به دنيا وابسته بوديم كه حركت نكرديم.

آبي، با شور و نشاط در تمرين‌هاي اسلحه شناسي و ورزشي شركت فعالانه اي دارد و از شما هم تعريف زيادي مي‌كند.

پدرجان! هم رديف‌هاي شما در جبهه زيادند. پيرمرداني را مي‌بينم كه سن آن ها متجاوز از شصت سال مي‌باشد. اما چقدر شور و حال دارند و نيز بچه‌هاي محصلي را مي‌بينم كه در دست اسلحه دارند و دليرانه مي‌خروشند.

اما مقداري از وضع خودم بنويسم: روز يكشنبه هفته گذشته يعني 24/9/64 به منطقه رسيديم كه من در حال حاضر با دوستم علي سرداري هم منزل و با هم هستيم و كلاً 23 نفر از عميدآباد آمده‌اند كه تعدادي از آن ها به كارهاي ديگر مشغولند. فعلاً در منطقه در حال تمرين و بدن سازي هستيم و به تعدادمان هر روز افزوده مي‌شود.

منطقه‌اي كه ما هستيم نخلستان است. چادرها در آنجا مستقر هستند و شب و روز صداي توپ و كاتيوشاي دشمن را مي‌شنويم و منوّرهايي كه رها مي‌كنند از دور نمايان است. ما در نزديكي جزيره مجنون و آبادان و خرمشهر هستيم. حجم آب كارون كه در كنار آن مي‌باشيم سه برابر افزايش پيدا كرده است. ما با « صايين قلعه اي‌ها» و « پيرزاغه اي‌ها» در يك چادر هستيم. جاي شما خالي چقدر خوش مي‌گذرد.

در آخر بهروزي و سعادت همه را از خداوند منان خواهانم و شما را به خداي بزرگ مي‌سپارم.

خداحافظ- منوچهر عميدآبادي

وصيت نامه به علي كريمي(شوهر خواهر شهيد منوچهر عميدآبادي )

بسم الله الرحمن الرحيم

بسم رب شهداء والصديقين

با سلام درود به پيشگاه ولي عصر (عج) و با سلام درود به نايب ولي عصر امام خميني و با سلام درود به ارواح پاك شهداي انقلاب اسلامي و با سلام به خانواده هاي پاك شهدا و سلامي گرم اين جانب به حضور تمام برادران و رفيقان به خصوص مهربانعلي كريمي كه در دوستي هايشان صادق راستگو هستند. دوستاني كه در زندگي كمتر گير انسان مي آيند. به قول فرموده حضرت محمد(ص) بهترين رفيقان آنان هستند كه ديدار با او باعث اضافه شدن علم و دانش و ياد كردن روز قيامت باشد هستند.

راستي شما دوستاني بوديد كه اين جانب به داشتن چنين دوستاني افتخار مي كردم. در غم و شاديم شريك بوديد. از شما تقاضا دارم كه بعد از اين دوست نوباوگان اين مرز و بوم باشيد كه هم چنان كه هستيد ولي مي خواهم اين مهر را بيشتر بر آن ها بيندازيد.

به حمدالله شغل شما طوري است كه بهتر از سايرين مي توانيد بر جامعه نوپاي انقلاب اسلامي خدمت كنيد خدمتي بدون غل و غش و بدون ريا و مملو از نيت پاك بهترين مكان و بهترين موقعيت به ترتيب مدرسه و حالا است كه در مدرسه جوشيد و راه صحيح اسلام و انقلاب را در فرا راه دانش آموزان قرار داد و آن ها را با معارف اسلامي آشنا نمود و پرثواب ترين عمل هم همان ياد دادن به ديگران و ياد دادني است كه به سوي خدا و رضاي خدا در آن باشد.

نامه را در حالي مي نويسم كه دلم به خاطر شما ها تنگ شده و دوست مي دارم كه روي نوراني شماها را زيارت كنم و هم چنين به آخرت و به روز رستاخيز فكر مي كنيم كه حال ما در آن جا چگونه خواهد بود . فكر مي كنم كه عاملي كه انسان را از عمل صالح و از پرستش معبود پسندانه باز مي دارد غقلت انسان است .

انسان يك امر را كاملا مي داند و ايمان آورده است ولي بر اثر گذشت زمان به فرط فراموشي و غفلت سپرده مي شود و بزرگ ترين علل جدايي ما انسان ها غفلتمان مي باشد لذا هر طوري هم شده بايد اين غفلت را كنار بزنيم و يا هر چند بار اعمالمان و نياتمان و كار هايمان را محك زنيم و خود را نسبت به حق بسنجيم تا جهت كارها و موازين اعمال در دستمان باشد.

اصولا هر چند ما در دنيا براي آخرت تلاش كنيم باز خيلي كم است اگر انسان از بدو تولد تا آخر عمرش همه اش كار خوب انجام دهد باز كافي نيست و آن طور هم نيست كه انسان دست از همه چيزش بكشد و فقط فكر ذكرش دنياي آخرت باشد و عابدانه زندگي كند.

زندگي علي وار را بايد انتخاب نمود و پيش رفت. توصيه اين جانب به بهترين دوستم اين است كه دانش آموزان را خوب تربيت كني و آن ها را به سوي الله سوق دهي و عضوي از جامعه باشي. موثر و جدي و با مسائل جدي برخورد كني و در ضمن سلام مرا به رضا مرادي- عباس مرادي - محمد مرادي - يعقوب حسيني - يعقوب حسيني(به خاطر تاكيد دو بار تكرار كرده اند ) - نادر مظفري – رضا مختاري و به تمام دوستان و آشنايان هم كيش و هم رديف انقلاب برسان و در ضمن آرزوي بهروزي و سعادت دنيوي و اُخروي به همه شماها را دارم و توفيق همگان را در اجراي امر خداوندي را خواستارم.

يك مطلب ديگر اين كه به خانواده ام بيشتر و بهتر از سابق برسي تا پدرم احساس دلتنگي نكنند و هر موقع كه لازم ديدي دل داريش بده يعني به تمام اعضا خانواده و سلام مرا به همسرعزيزت.... برسان و برايش مفهوم كن كه منوچهر اگر نيست ناراحت نباشد زيرا كه به هدر نرفته است و پيش خداوند است وقتي ديدي ديگر من نيستم احساس دلتنگي نكني چون كه ما در برابر قدرت و عظمت خلقت خداوندي هيچ هستيم و همه چيزمان از آن خداوند است و به خودش تقديم مي دارم و همه شما را به خداي منان و قادر متعال مي سپارم . خدا حافظ شما به اميد ديدار در روز قيامت .

منوچهر عميد آبادي 17/11/64

وصيت‌نامه شهيد منوچهر عميدآبادي

بسم الله الرحمن الرحيم

و من يّطع الله و الرّسول فاولئك مع الذّين انعم الله عليهم من النّبيّين والصّدّيقين و الشّهداء والصّالحين و حسن اولئك رفيقاً . قرآن كريم- سوره نساء. آيه 69

و آن كس كه اطاعت كند خدا و پيغمبر را همانان آنان با كساني‌اند كه خدا نعمت بديشان داده است از پيغمبران و راستگويان و كشته شدگان راه خدا و شايستگان و چه نيكو رفيقانند.

با سلام به پيشگاه سيدرسولان حضرت محمد(ص) و با سلام و درود بي‌كران به پيشگاه ائمه اطهار: روشن گران راه دين اسلام و با سلام و درود به پيشگاه امام زمان(عج) و نايب بر حقش امام خميني و با سلام و درود به ارواح پاك شهدا از صدر اسلام تاكنون به خصوص شهداي انقلاب اسلامي.

انگيزه و عاملي كه بنده حقير را به سوي جبهه‌هاي جنگ كشانيد ديني و شرعي بود. اين انگيزه‌ها بودند كه توانستند اين احساس را در درونم به وجود بياورند كه دست از همه چيز و علايقم بكشم و به سوي جبهه‌ها بشتابم.

در اين زمان كه كشورمان از هر طرف مورد هجوم بيگانگان از خدا بي‌خبر واقع شده بايد قيد همه چيز را بزنيم و تنها مشكل و تنها فكر و تنها انديشه مان رهايي از اين خطرات باشد. اين جنگي كه بر ما تحميل كرده‌اند يك جنگ عقيدتي است. به بيان ديگر كفر با تمام نيرو در مقابل اسلام و دين خدا ايستاده است.

اگر ما ذره‌اي سستي بكنيم در پيشگاه خداوند مسئوليم و بايد جواب بدهيم. اسلام با اهدی خون هزاران انسان پاك باخته رشد نموده و به دست ما رسيده است بايد حافظ آن باشيم. اسلام امانتي است در دست ما كه بايد براي سپردن اين امامت به نسل‌هاي آينده و صاحب اصلي آن امام عصر(عج) تا حد ممكن سعي و كوشش نماييم.

كلاً براي انسان از بدو تولد تا آخر عمر « اداي وظيفه» شرط است و « شناخت وظيفه» خودش از كارهاي مهم است. مسئله شناخت يك مسئله واجب است كه اعمال ما با آن جهت مي‌گيرد. اگر شناخت ما طبق موازين اسلامي، اصولي و هم جهت با فرامين الهي باشد جهت تمام اعمالمان به سوي خداوند مي‌شود. هميشه كفر و اسلام در مقابل هم هستند و وظيفه هر مسلماني شناخت اسلام و كفر در زمان خودش و لبيك گفتن و كمك كردن به اسلام است.

سخني با پدر و مادر

پدر عزيز و مادر گرامي! نامه مرا در حالي مي‌خوانيد كه در بين شما نيستم و ديگر روي شما را نخواهم ديد. چقدر بر گردنم حق داشتيد ولي فرصت نشد آن ها را ادا كنم. چقدر لطف و عنايت داشتيدكه من بايستي عوض آن همه محبت‌ها را جبران مي‌كردم ولي نشد.

چقدر براي بزرگ كردنم خون جگر خورديد و خودتان را به خاطر من به زحمت انداختيد. شايد اگر من نبودم اين همه در زندگي زحمت نمي كشيديد. مثل شمع سوختيد و عمر و جواني را براي پرورش دادنم صرف كرديد. چقدر با رنج و دردهايم هم درد و در بيماري‌هايم شريك شديد.

پدر و مادر عزيز! نتوانستم يك هزارم آن همه خوبي‌هايتان را جبران كنم. به خاطر خداوند مرا ببخشيد و از حقي كه بر گردنم داريد بگذريد. من از شما تشكر مي‌كنم كه خوب بزرگم كرديد و در تمام لحظات زندگي با من بوديد.

اميدوارم اين قرباني را كه در راه خدا داده ايد خداوند قبول كند. شما را در زمره ايثارگران در راهش قرار دهد و به شما صبر عطا نمايد. در غم مرگم احساس ضعفي نكنيد كه احساس ضعف دشمن را شاد مي‌كند و هر كس به شادي دشمن اسلام راضي باشد ايمانش سست است.

اگر عميق فكر بكنيم مي‌بينيم همه نيروها و امكانات و استعدادها و همه ذرات دنيا از آن خداوند است كه به ما ارزاني داشته و همچنين او است كه ما را از نيستي به هستي آورده و تمام امكانات رشد و تكامل را در پيش روي ما نهاده است.

پس اگر روزي بخواهد همه نعمت‌هاي داده شده را بگيرد ما بايد راضي باشيم چون كه از خود چيزي نداريم و همه چيز از آن خداست. اين را بدانيد كه فرزندي خداوند به شما عنايت كرد و باز خودش در راه خودش از شما پذيرفت. همه چيز از اوست و به سوي او مي‌رود.

پدر گرامي! از رنج‌هاي دنيا غمگين مباش و كارهاي دنيايي را آسان بگير. زياد خود را با چاه عميق و گوسفند و گاو و امثالهم سرگرم مساز كه اين ها همه رفتني‌اند و خودت هم رفتني هستي. تنها توشه‌اي از اين راه بردار.

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد كه: « صابرين را دوست مي‌دارم.» در فراق من ناراحت مباش و صبر پيشه كن.

از دور دست و پاي شما پدر عزيز و مادر گرامي را مي‌بوسم و آرزوي موفقيت و سعادت دنيوي و اخروي براي شما دارم.

برادران و خواهران سلام عرض مي‌كنم و اميدوارم كه بنده را ببخشيد. حق زيادي بر من داريد كه آن ها را نتوانستم ادا كنم.

توصيه من به شما اين است كه اعمالتان را مورد وزن و سنجش قرار دهيد قبل از آن كه وارد جهان آخرت شويد كه راه برگشتي ندارد. به نمازها و روزه‌ها اهميت بدهيد.

رفتارتان مثل گفته قرآن باشد و متخلّق به اخلاق الله شويد كه سعادت بزرگي است. انسان بايد در اين دنيا تربيت شود و به صفات خداوندي مزين شود.

يك ديگر را حرمت بداريد و غم خوار يك ديگر باشيد و با هم در مشكلات شركت كنيد. در سوگ مرگم احساس غريبي و ابراز ناراحتي نكنيد كه دشمن شاد مي‌شود. به تمام شما توصيه مي‌نمايم كه مواظب پدر باشيد كه احساس شكست نكند و همچنين احساس غريبي، بي‌كسي و تنهايي نكند.

من از شما فقط اين انتظار را دارم كه به وظايف شرعي و ديني يعني به وظايف يك فرد مسلمان با دقت كافي عمل نماييد. من آرزو داشتم كه همه برادرانم و خواهرانم را در حالي ببينم كه به مسائل اسلامي بها مي‌دهند و رعايت مي‌كنند. چون كه با عمل به اين هاست كه سعادت اين دنيا و آن دنيا فراهم مي‌شود. من سعادت شما را مي‌خواهم.

در سوگم خرج‌هاي بي خودي نكنيد. به يك مجلس ختم در مسجد بسنده نماييد و تمام خرج سوگم را برآورده كرده و يك سوم آن را صرف دبيرستان نوبنياد كنيد. از دادن خرج‌هاي بي خودي مانند نهار و شام جداً پرهيز نماييد.

من در اين جا مي‌گويم كه از همه حلاليت بطلبيد اگر كسي حقي به گردنم داشت حلال كند و اگر حقي را ضايع نمودم احيا كنيد.

سخني با هم روستايي‌هاي خودم

اين جانب آرزوي توفيق و سعادت و بهروزي و شادكامي و سعادت دنيوي و اخروي همگان را دارم و اميدوارم كه در همه حال متوجه خدا باشيد و كارهايتان را براي رضاي خدا انجام دهيد. با هم مهربان و رئوف باشيد و نسبت به هم بخل نورزيد و يك جامعه پاك و مطهر و به دور از اختلاف و دوگانگي به وجود آوريد كه نونهالان شما يعني فرزندانتان بتوانند در اين محيط به رشد كامل برسند. اگر جامعه مسموم باشد بچه‌ها همه بدون استثنا مبتلا مي‌شوند.

از همه مي‌خواهم حقي اگر دارند حلال بكنند. شما را به خداي بزرگ مي‌سپارم. به اميد پيروزي كامل اسلام.

والسلام

منوچهر عميدآبادي 14/11/64

(دبيرستان پسرانه روستاي عميد آباد به نام اين شهيد بزرگوار مزين شده است.)

منبع" کتاب مردان آفتاب به قلم اصغر جاهدی‌فر

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده